الثلاثاء 08 رَمَضان 1445 - سه شنبه ۲۹ اسفند ۱۴۰۲


کتاب مضاربه، جلسه1، 25/ 9/ 94، معنای مشارکت در باب مضاربه

باسمه تعالی

کتاب مضاربه، جلسه1، 25/ 9/ 94

معنای مشارکت در باب مضاربه

متن عروه

«كتاب المضاربة و تسمّى قراضاً عند أهل الحجاز، و الأوّل من الضرب لضرب العامل في الأرض لتحصيل الربح، و المفاعلة باعتبار كون المالك سبباً له و العامل مباشراً، و الثاني من القرض بمعنى القطع لقطع المالك حصّة من ماله و دفعه إلى العامل ليتّجر به و عليه العامل مقارض بالبناء للمفعول، و على الأوّل مضارب بالبناء للفاعل»[1].

نظر قدما و اشکال متاخرین

«مضاربه» مصدر باب مفاعله است. نظر مشهور قدماء این است که اصل در مفاعله، مشارکت دو نفر در یک امر می‌‌باشد، اما عده‌‌ای از علمای متأخر (مثل مرحوم شیخ محمد حسین اصفهانی[2]، مرحوم خویی و مرحوم حکیم) این معنای مشارکتی را انکار کرده و فرموده‌‌اند که مواردی عدیده‌‌ وجود دارد که باب مفاعله استعمال شده اما معنای مشارکت در آن وجود ندارد.

نظر مرحوم حکیم

مرحوم آقای حکیم بعد از ذکر مواردی می‌‌فرماید که در این موارد هیچ‌گونه مشارکتی وجود ندارد؛ آنچه که از ماده و هیأت باب مفاعله برداشت می‌شود این است که مفاد هیأت، سعی در ایجاد ماده است که ممکن است محقق شود و یا نشود. در معنای آن نیز مشارکت و تعدد وجود ندارد. بله، اصل در باب تفاعل، مشارکت است.[3]

نظر مرحوم آقای خویی

عبارت مرحوم آقای خویی یک مقدار نارسا است.[4] این احتمال هست که نظر ایشان با مرحوم حکیم یکی باشد و فقط اختلاف در تعبیر داشته باشند؛ آقای حکیم تعبیرش سعی در ایجاد ماده است؛ آقای خویی تعبیرش تصدی و اراده ایجاد ماده است.

در کلام مرحوم آقای خویی به نظر می‌آید در ذکر تصدی و عطف اراده به آن تسامح شده است؛ تصدی، زمانی استعمال می‌‌شود که انسان اشتغال به ماده داشته باشد، ولی اراده به معنی تصمیم بر ایجاد ماده است. برای مثال اگر گفته شود فلان شخص، متصدی قضاوت است، متبادر در ذهن این است که ایشان قاضی شده و به قضاوت مشغول است نه اینکه اراده کرده و بنا دارد قضاوت کند.

ولی اراده را که ایشان عطف کرده است، أعم است که محقق شود یا نشود. خود ایشان هم بعد از ذکر تصدی و اراده، تصریح می‌کند که ممکن است محقق شود یا نشود. از این جهت، تعبیر ایشان شبیه به تعبیر مرحوم حکیم است.

مرحوم آقای خویی برای اثبات ادعای خود (مفاعله، معنایش غیر مشارکت است و به معنای اراده فعل است) یک شاهد قرآنی ذکر می‌‌کند؛ ایشان می‌فرماید که آیه شریفه (يُخادِعُونَ اللّهَ وَ الَّذينَ آمَنُوا وَ ما يَخْدَعُونَ إِلاّ أَنْفُسَهُمْ وَ ما يَشْعُرُونَ)[5]، معنایش این است که کفار اراده کرده‌‌اند که خدعه کنند‌ (یا به تعبیر مرحوم حکیم سعی در خدعه دارند) ولی این فریب‌‌کاری در خارج محقق نمی‌‌شود و اینها خودشان را فریب می‌دهند.

پاسخ از اشکال متاخرین

اشکال علمای متاخر به قدما وارد نیست؛ نظر قدما این است که معنای غالبی در باب مفاعله، مشارکت است نه اینکه هر کجا مفاعله استعمال شد، معنای مشارکت داشته باشد. در کتب ادبیات عرب مثل کتاب صرف میر تعبیر شده که اصل در باب مفاعله، مشارکت است.[6] در کتاب المنجد نیز تعبیر شده که باب مفاعله و باب تفاعل به طور غالبی در مشارکت استعمال می‌‌شوند. چند مورد را نیز ذکر می‌‌کند که در باب مفاعله و تفاعل استعمال شده‌اند ولی معنای مشارکت ندارند.

به نظر ما معنایی که قدما ذکرکرده‌اند مناسب‌تر است. مثال‌هایی نیز که مرحوم حکیم و مرحوم خویی برای نقض مشارکت ذکر کردند در واقع نقض کلام خودشان است؛ «سافرت» آیا به معنای سعی در ایجاد سفر یا اراده تحقق سفر است و محقق شدن سفر در معنای آن وجود ندارد؟ یا «ناولته الکتاب» به معنای سعی و اراده برای رساندن کتاب است و خود رساندن در معنای آن وجود ندارد؟ آیا مکاتبه، معنایش این است که سعی یا اراده کرده که نامه بنویسد؟ مرحوم حکیم به چه دلیلی، سعی را در یک معنای جامع و مطرد به کار برده است؟

فقط شاید درباره «یخادعون» در آیه شریفه که مرحوم آقای خویی به عنوان مثال ذکرکرد، بتوان گفت که معنای سعی و اراده وجود دارد. اراده کردن فعلی و عدم ذکر اراده در لفظ، امری متعارف است. در مثال عرفی، می‌‌گویند «من را گول می‌‌زنی» که در واقع مفادش این است که قصد و اراده گول زدن مرا داری. هم‌چنین در صحیحه زراره آمده است: «عنْ زُرَارَةَ قَالَ قُلْتُ لَهُ الرَّجُلُ يَنَامُ وَ هُوَ عَلَى وُضُوءٍ أَ تُوجِبُ الْخَفْقَةُ وَ الْخَفْقَتَانِ عَلَيْهِ الْوُضُوءَ».[7] سائل بعد از خواب را سؤال نکرده، بلکه بعد از اینکه بعضی از مراحل خواب پیش آمده، سؤال کرده که آیا اینها، خواب به حساب می‌‌آید و وضوء را باطل می‌‌کند یا خیر؟ در روایت «یرید أن ینام» تعبیر نشده است.

اما اینکه «یخادعون» در آیه شریفه به معنای اراده خدعه زدن باشد خیلی روشن نیست.[8] در اینجا ممکن است «یخادعون» به این معنا باشد که به صورت طرفینی می‌خواهند مکرکنند. هر کدام خادع دیگری است؛ خدعه طرفینی است. «يُخادِعُونَ اللّهَ» یعنی دو طرف با هم جنگ دارند می‌خواهند یکدیگر را مغلوب کنند هرچند که منافقان نمی‌توانند به خداوند متعال خدعه بزنند و به خودشان خدعه می‌زنند. خادع مثل کاتب است که طرفینی است ولی کتب طرفینی نیست. به عبارت دیگر در آیه شریفه ممکن است مراد این باشد که جنود شیطانی و جنود رحمانی در مقام حیله زدن به یکدیگر هستند. (منظور از حیله زدن جنود رحمانی، همان مدلول آیه شریفه «وَ مَكَرُوا وَ مَكَرَ اللّهُ وَ اللّهُ خَيْرُ الْماكِرينَ»[9] می‌‌باشد).

تصحیح معنای مشارکت در مضاربه

فقهای سابق خواسته‌‌اند به نوعی مشارکت را در مضاربه ترسیم کنند؛ وجوهی را ذکر کرده‌‌اند که به دو وجه اشاره می‌شود.

کلام صاحب جواهر

صاحب جواهر می‌فرماید که به یک اعتبار در مضاربه، مشارکت وجود دارد و در تحصیل سود و ایجاد ضرب فی الارض دو نفر دخیل و مؤثر هستند؛ یکی مالک که طبق قرارداد سرمایه را تأمین کرده و سبب محسوب می‌شود. و دیگری مباشر که مباشرة تلاش و ضرب فی الارض کرده، خود را این طرف و آن طرف زده تا سودی حاصل شود.

هر دو نفر نسبت به دیگری کانّ ضرب در مال دیگری کرده است. ربحی که به دست می‌آید، نمای مال مالک و نمای عمل عامل است؛ و در نمای مال و نمای عمل شرکت حاصل شده است. به این اعتبار می‌شود گفت مالک یک قسمتی از نمای عمل را برای خودش تصاحب می‌‌کند؛ عامل نیز یک قسمت از نمای مال را برای خودش تصاحب می‌کند. [10]

این وجه ایشان از بقیه وجوه بهتر است.

کلام صاحب مسالک

صاحب مسالک تعبیر به سبب و مباشر نمی‌‌کند، بلکه می‌‌فرماید این عمل، معلول هر دو است، هم مسبب مالک است و هم مسبب عامل.

اشکال به صاحب مسالک

یک اشکال اساسی در وجه صاحب مسالک وجود دارد که در وجوه دیگر نیست. دوتا فاعل داشتن یک عمل دلیل بر جواز استعمال باب مفاعله نیست. اگر دو نفر به شخص ثالثی نامه بنویسند، مکاتبه استعمال نمی‌شود؛[11] در باب مفاعله دو نفر به یکدیگر نامه می‌نویسند و هر دو در مقام فاعل و مفعول واقع می‌شوند.

«و آخر دعوانا أن الحمد لله رب العالمین»


[1] ـ العروة الوثقى (للسيد اليزدي)، ج‌2، ص: 636.

[2]– حاشية كتاب المكاسب (للأصفهاني، ط – الحديثة)، ج‌1، ص: 10.

[3]– مستمسك العروة الوثقى، ج‌12، ص: 234.

[4]– موسوعة الإمام الخوئي، ج‌31، ص: 3.

[5] ـ بقره / 9.

[6]– جامع المقدمات ص142.

[7] – تهذيب الأحكام، ج‌1، ص: 8.

[8]– در المنجد آمده که باب مفاعله در معنای ثلاثی مجرد نیز استعمال می‌شود.

[9] ـ آل عمران / 54.

[10]– جواهر الكلام في شرح شرائع الإسلام، ج‌26، ص: 336.

[11]– برای مثال هیجده هزار نفر از کوفیان به امام حسین علیه السلام نامه نوشتند، اما نمی‌توان برای فعل آنها مکاتبه به کار برد.