الجمعة 23 شَوّال 1445 - جمعه ۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۳


گزیده الکلام …؛ قدمگاه

قدمگاه

قدمگاه سر راه مشهد را ملاحظه كن؛ با اينكه پيش مردم غالباً مورد شبهه و احتمال هم نيست معذلك به محض انتساب به اين خانواده احترام پيدا نموده نگارنده به قصد تماشا مشرّف شدم كه ببينم چه بساطى در آنجا چيده‏اند؟ هنگام ورود هم چندان رعايت ادب نكردم. زيارت‏نامه‏خوان خواست زيارت بخواند گفتم خودم بلدم. بعد به او گفتم مى‏خواستى چه زيارتى بخوانى؟ السلام عليك يا سنگ الله؟ گفت: نه؛ ما همان زيارت متعارفه «السلام عليك يا أبا عبد الله» را مى‏خوانيم آن وقت بنده ملتفت شده با خود گفتم جايى كه در آنجا هر روز چند صد بار سلام، حضور مبارك عرض مى‏نمايند و ناچار به يكى از آنها جواب هم مى‏آيد البته همچو جایى، مورد تقديس است،
آن دم، درِ بقعه را بوسيده تدارك مافات نمودم.

مجنون سگى را كه از محله ليلى آمده بود مى‏بوسيد و مى‏بوييد. شخصى او را بدين منوال ديد و گفت:

«ليس على المجنون حرج» مجنون گفت: «ليس على الأعمى حرج».

وحشى در اين باب گفته [است]:

به مجنون گفت روزى عيب جويى كه پيدا كن به از ليلی نكويى

كه ليلى گر چه در چشم تو حورى است به هر عضوى ز اعضايش قصورى است

ز حرف عيب‏جو مجنون برآشفت در آن آشفتگى خندان شد و گفت

تو كى دانى كه ليلى چون نكوى است گر او چشمت همى بر زلف و روى است

تو مو بينى و مجنون پيچش مو تو ابرو او اشارتهاى ابرو

تو قد بينى و مجنون جلوه ناز تو چشم و او نگاه ناوك انداز

تو لب مى‏بينى و دندان كه چون است دل مجنون ز شكّر خنده خون است

كسى كو را تو ليلى كرده‏اى نام نه آن ليلى است كز من برده آرام

اگر مى‏بود ليلى بد نمى‏بود تو را رد كردن او حد نمى‏بود

اگر بر ديده مجنون نشينى به غير از خوبى او را نبينى

پس آنهايى كه محبوب را به جلوه ناز مى‏بينند و دلباخته او مى‏باشند آنها از كوى و برزن محبوب خوششان مى‏آيد. خانه و ديار دوست را دوست مى‏دارند. شيعه كه خميره وجود ايشان با آب محبت اهل بيت علیهم السلام سرشته شده اين بقعه را كه به نام پيشواى محبوب ايشان ساخته شده و به ذكر اسم موالى ايشان متبرك گرديده البته درِ آن را مى‏بوسند.

لازمه محبت جز اين نمى‏باشد آنانى كه درهاى حرمهاى ائمه را مى‏بوسند يا ضرايح مقدسه آنها را بوسه مى‏دهند چوب و نقره نمى‏بوسند بلكه با آن، دستهاى پيشوايان خودشان را مى‏بوسند؛ چون اين چوب و اين نقره را امتيازى است، آنها را براى آن امتيازش مى‏بوسند؛ و الاّ چوب و نقره در عالم زياد است.

وقتى كه براى آن امتيازش بوسيدند مثل اين است كه دست صاحب امتياز را بوسيده‏اند. نظير آنهايى كه به تمثال شاه احترام مى‏نمايند. آنها نيز به كاغذ يا مقوّا احترام نمى‏نمايند، بلكه به شاه احترام مى‏نمايند؛ چون آن، نشانه و علامت او است، و به جهت همين نشانه، آن مقوّا را تعظيم مى‏نمايند. وقتى كه براى اين جهت شد پس تعظيم و احترام آن نشانه برگشتش به تعظيم و احترام صاحب نشانه است.