الاحد 23 ذوالحجة 1445 - یکشنبه ۱۰ تیر ۱۴۰۳


گزیده الکلام…؛ نامحدود بودن حرص وطمع انسان

نامحدود بودن حرص وطمع انسان

… انسان، حرص و طمعش، محدود نيست؛ اگر همه كره زمين را با هر چه در آن هست قباله كرده، به نام او ثبت بدهند، باز سير نمى ‏شود؛ بلكه چشم طمع به كره قمر باز مى‏ كند.

حضرت موسى بن جعفر (سلام اللّه‏ عليه) به هشام بن حكم خطاب مى ‏كند، مى‏ فرمايد: «اى هشام! هر كه مى‏ خواهدکه غنى باشد بدون مال، و دلش از حسد، و دينش سالم باشد، به خدا تضرّع و از او مسألت كند كه عقل او را كامل كند[1]. پس كسى كه عاقل شد، قناعت مى ‏كند به آن چه به او كفايت مى‏كند؛ و هر كه قناعت كند به آن چه به او كفايت مى ‏كند، مستغنى مى‏ گردد؛ و هر كه قناعت نكند به آن چه به او كفايت مى ‏كند، ديگر ابدا غنى نمى ‏شود»[2].

پس غنا و توانگرى، با مال نيست، گر چه ابونصر فراهى مى‏ گويد: «غنىّ، مالدار است و مسكين، گداى»؛ ولى اين طور نيست؛ بلكه غنىّ، بى ‏نياز است و مسكين، گداى؛ وگرنه مال شاه، از حدّ حصر و شمار بيرون بود [ولی] با وجود اين، غنى نبود، بلكه احوج محتاجين بود كه از ميوه دو تا درخت در خانه فقيرى چشم نمى ‏پوشد، با اينكه آن دو تا درخت، نان خانه آن بيچاره بوده كه به زحمت به عمل آورده تاچشم بچّه ‏هايش در دست مردم نباشد. آن گداى درجه اوّل، دو ثلث از ميوه اين دو تا درخت را به زور از او مى‏ گرفت و روى آن ثروت منحوس خود مى ‏گذاشت. عجب اين است. اين طور حاصل زحمت مردم را از صغير و كبير، از دستشان مى ‏گيرد و آن گاه در كرمان، هنگام بيرون شدن از ايران اظهار مى‏ دارد كه من اين ثروت را به جدّيّت خود تحصيل نمودم، ديگر نمى‏ گويد: به زور از دست فقرا گرفتم؛ چون وى در كرمان، حسب نوشته روزنامه استوار كه در قم طبع و نشر مى ‏شود، شماره 479 مورخه 8 دى ماه 1320، به دو سه نفر از اهالى كرمان كه به حضور او رسيده بودند، چنين اظهار مى ‏نمايد كه: «هفت هزار ميليون تموُّل جمع كردم و امروز هم كه از ايران خارج مى ‏شوم، هيچ ندارم. اين تموّل را براى آن جمع كردم كه به ملّت ياد بدهم كه با جدّيّت، همه كار مى‏ شود [کرد] و تنها به نان و گوشت نبايد قناعت نمود».

نگارنده مى‏ گويد: تو اين درس را به ملّت ياد ندادى؛ فقط به چند نفر درباريان خود ياد دادى كه مردم را گرسنه نموده، حاصل زحمت يك عمر آن ها را يك بار از دست آن ها گرفتند.

…. بارى، شاه از اين پيشامد اگر نظر عبرت داشت، خيلى ملول نمى ‏شد، به دو ملاحظه: يكى، آن كه املاك مغتصبه مردم را از دست او گرفته، به صاحبانش بر مى‏گردانند؛ و اگر همه‏ اش را بر نگردانند، قسمت عمده‏اش را بر مى ‏گردانند. غرض [اینکه] براى آخرت، بارش خيلى سبك مى ‏شود، در عين حال كه باز از كوه البرز سنگين‏تر است.

دويّم آن كه: همه كيفر و مجازات او به آخرت نماند، بلكه مقدارى از آن در دنيا داده شد. اين خود، وسيله تخفيف در آخرت است و علاوه از آن، وسيله تنبّه است كه بفهمد خدائى هست كه اگر چند روز براى مصلحت مهلتش داد، يك روز هم براى تنبيه كيفرش مى ‏دهد. اين تنبّه اگر باشد، بسيار مدخليّت در تخفيف عذاب دارد.


[1]. محمّد بن یعقوب کلینی، کافی، ج1، ص18.

[2]. محمّد بن یعقوب کلینی، کافی، ج1، ص18.