الجمعة 21 ذوالحجة 1445 - جمعه ۰۸ تیر ۱۴۰۳


گزیده الکلام …؛ نجاشی، والی اهواز


نجاشی، والی اهواز

اين نجاشى، همان عبداللّه‏ نجاشى است كه در حكومت اهواز، عريضه ‏اى حضور حضرت صادق (علیه السلام) عرض كرده، درخواست تكليف كرده است.

خلاصه ‏اش آن كه: من مبتلا به حكومت اهواز شده ‏ام. چگونه رفتار كنم كه موافق رضاى خدا و رسول (صلّی الله علیه و آله و سلّم) باشد؟ زكاتم را به كه بدهم؟ با كه انس بگيرم؟ به كه اطمينان كنم در اسرار خودم؟ و هكذا.

حضرت جواب خيلى مفصّلى نوشته؛ بعد از دعا، خلاصه جمله‏اى از فقرات آن اين است كه:

«ابتلاء تو به حكومت اهواز، مرا خوش آمد و بد آمد. امّا خوش آمدنش، براى اين بود [که] شايد خداوند به واسطه تو، غمناك و ترسناكى[1] از آل محمّد (علیهم السلام) را پناه بدهد، ذليل آن ها را عزيز و ضعيف آن ها را قوى و عريان آن ها را پوشيده و آتش مخالفين را از آن ها خاموش نمايد. و امّا بد آمدنش، براى اين است كه مى ‏ترسم در موضوع يكى از دوستان ما، پايت بلغزد كه ديگر بوى بهشت را نشنوى».

بعد نوشته: «خلاصى تو از اين كار، به حفظ خون‏ها و خوددارى از آزار اولياء اللّه‏ و روى خوش نشان دادن بر رعايا و خوش رفتارى با آنان است، با نرمى بدون ضعف و با شدّت بدون درشتى و مدارا نمودن با مافوق خود كه تو را به حكومت گماشته و با كسان او كه از جانب وى، به رسالت، پيش تو مى ‏آيند. امور رعيّت را طورى بند و بست كن كه آن ها بر وفق حقّ و عدالت نگاهدارى شوند، ان شاء اللّه‏. و مبادا سخن چين و فتنه‏جو را بر خود راهى دهى؛ يك نفر از آن ها را به دور و بر خود مگذار، توبه و فديه آن ها را قبول مكن كه خدا بر تو غضب و پرده تو را پاره مى‏ كند …»امّا با چه كسى مؤانست بكنى؟ با مرد آزموده‏اى كارآگاه و امين كه موافق دينت باشد.

تا اين كه فرمود: «مبادا درهمى يا جامه‏ اى يا مركبى در غير راه خدا، به شاعر و مسخره‏چى و مضحكه‏ چى بدهى، مگر اينكه مثل او را درراه خدا بدهى. بر سركردگان و امراء لشكر و قاصدها، جائزه و خلعت بده و آن چه مى‏ خواهى كه در راه خدا بدهى، از فطره و صدقه و حجّ و جامه‏اى كه مى‏ خواهى در آن نماز بخوانى، همه از پاكيزه‏ ترين كسبت باشد. كوشش كن كه طلا و نقره جمع نكنى كه از اهل اين آيه باشى «الذين يكنزون الذهب والفضّة ولاينفقونها في سبيل اللّه،‏ فبشّرهم بعذاب أليم»[2]. كوچك مشمار آنچه را كه از شيرينى جات و باقى مانده طعام خود، صرف شكم‏هاى گرسنه مى‏كنى؛ آن، غضب خداوند تبارك و تعالى را خاموش مى‏نمايد. بدان [که] من از پدرم شنيدم كه از پدرانش از حضرت اميرالمؤمنين (علیهم السلام) حديث مى‏كرد كه از پيغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) شنيده كه به اصحاب خود، روزى مى ‏فرمود كه: «ايمان به خدا و روز قيامت نياورده كسى كه شب را سير بگذراند، در حالتى كه همسايه‏اش گرسنه باشد. عرض كرديم: پس هلاك شديم يا رسول اللّه!. فرمود: از باقي مانده طعام و خرما و روزى ‏تان و كهنه و پاره ‏تان بدهيد، با آن غضب خدا را ساكت نمائيد».

بعد، از بى ‏اعتبارى دنيا و زهد اميرالمؤمنين (علیهم السلام) تذكره داده، تا اينكه مرقوم مى‏ فرمايد: «من، مكارم دنيا و آخرت را از صادق مصدّق رسول اللّه‏ (صلّی الله علیه و آله و سلّم) براى تو بيان نمودم. پس، اگر تو عمل كنى به آنچه در اين مكتوب پندت دادم؛ اگر تو به قدر وزن كوه ها و موج درياها، گناه و خطا داشته باشى، اميدوارم خدا از تو بگذرد».

بعد، شروع كرده از منابع خوف و رجا و اعمال خوب و زشت با ذكر اخبارى كه از آباء طاهرينش شنيده بود، آن قدر نوشته كه اگر شرح بشود، يك كتاب مى‏شود.

عبداللّه‏ بن سليمان مى‏ گويد: «زمانى كه دست خطّ حضرت، به نجاشى رسيد و به مطالعه آن مشرّف گرديد، گفت: به خدا قسم، كسى به اين مكتوب عمل نمى ‏كند، مگر اينكه نجات مى‏يابد. پس عبداللّه،‏ در تمامى ايّام حياتش به آن عمل مى ‏كرد.»

ولى حضرت (علیه السلام) به همه سؤالات او جواب داده، آن هم مبسوط؛ امّا بر اين سؤالش كه عرض كرده بود كه «زكاتم را به كه بدهم» جواب نفرمود. به گمان نگارنده، سكوت حضرت از جواب اين سؤال، براى تقيّه بوده؛ چون زكات بايد به شيعه و اهل ولايت برسد؛ ولى چون حضرت نمى ‏توانست تصريح بر اين معنى بكند، اين است [که] به كلّى از جواب آن سكوت اختيار كرد.[3]


[1]. غم و ترس.

[2]. توبه، 34.

[3]. محمّد بن حسن حرّ عاملي، وسائل الشيعة، حديث 22354-1، ج‏17، ص207.