الجمعة 23 شَوّال 1445 - جمعه ۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۳


گزیده الکلام …؛ پول باشگاه


پول باشگاه

اداره شهربانى[دوره رضا شاه]،… روحانيّين را بيش از اندازه آزار مى ‏نمود. مخصوصا در زنجان، در هر چند روزى، جوازهاى لباس روحانيّت را جمع مى ‏كردند، بعد پس مى ‏دادند. هر روز به يك بازى، بازى مى‏ كردند.

پول باشگاه، مردم را به زنهار آورده بود؛ چون از طبقات مردم، به عناوين مختلفه پول مى ‏گرفتند و نسبت به هر يك، اسمى گذاشته بودند. در آخر به عنوان پول باشگاه، جهت طيّاره و هواپيما، از همه افراد، هر سال صد تومان دويست تومان، پانصد تومان، هزار؛ و از دهات هم به همين طور، به ضرب زور، پولى به اين عنوان مى ‏گرفتند. آن هم كمرشكن بود [و] مردم را به ستوه آورده بود. اداره اقتصاد از مالكين دهات، به زور مأمورين ماليّه، سند غلّه صادر مى ‏نمود. مثلاً كسى كه صد خروار عملكرد داشت، از او، سند صد و سى خروار مى‏ گرفتند كه بايد به اداره انحصار ارزاق تحويل بدهد. آن هم نه در مصرف داخله بود، بلكه حمل به خارجه مى‏ شد.

ارتشاء اداره دادگاه ها، به كلّى حقّ را محو و بازار تقلّب و كلاه بردارى را رايج كرده بود و از هيچ اداره‏ نیز شكايت نمى ‏شد. پهلوى صندوق پست، در هر يك، يك نفر آژان، عناوين پاكت‏ ها را نگاه مى ‏كرد كه كسى به شاه چيزى ننويسد؛ و اگر كسى به وسايل ديگر، شكايت خود را به خود شاه مى ‏رسانيد، همان ورقه او عينا به آن اداره يا رئيس اداره كه شكايت از آن شده فرستاده مى ‏شد. آن گاه، عوض دادخواهى، مورد تعقيب واقع مى‏ شد و هزار گونه تهمت سياسى هم مى‏ زدند كه خلاصى نداشت. برد با آن كس بود كه هر چه تحميل مى ‏كردند، بردارد بدون حرف؛ و الّا از حرف، حرف در مى ‏آمد كه حياتش هم به خطر مى ‏افتاد.

امنيّه‏ ها در دهات، چه پول‏هائى مى‏ گرفتند، حساب نداشت. آخر الامر، رئيس امنيّه نوشت به دهات كه هر مأمورى كه از امنيّه مى ‏آيد، به هيچ وجه من الوجوه، حقّ خدمتانه گرفتن از دهات ندارد؛ و هر يك از مأمورين امنيّه، به هر عنوان از مردم پولى گرفته باشند، چنين و چنان خواهند بود؛ خيلى مجازات سخت.

از قضا، اين حكم را رئيس امنيّه توسّط مأمورين امنيّه به دهات فرستاد كه مفادّ اين را يكان يكان در دهات به مردم برسانند. همين مأمورين، خودشان بعد از ابلاغ اين فرمان، شروع كردند به مطالبه خدمتانه. پس از هر ده، مبلغى همين‏ ها گرفتند، مفادّ فرمان خودشان را خودشان به مرحله عمل آورده، مطلب را اثبات نمودند. به يك نفر گفتند: تو چرا اين قدر سوگند مى ‏خورى؟ در هر قصّه، مى ‏گوئى: «به خدا، چنين است؛ به خدا، چنين نيست.» گفت: به خدا چنين نيست!

بارى، مهمّ‏تر از همه، پول باشگاه بود كه خيلى اهمّيّت مى ‏داده و از همه طبقات مى ‏گرفتند. در آخر، معلوم شد كه اين سيل پول باشگاه، در شن زار زمين اين ادارات و عمده‏ اش، در شن زار زمين سعد آباد (قصر سلطنتى) فرو رفته؛ در موقع لزوم، صد دينار از اين ها به مصرف نيامد، همه‏اش رجز بود كه مى‏ خواندند و محقّق شد كه قدرت شاه قدر قدرت، مخصوص به برداشتن سرپيچ بانوان بوده است.