الجمعة 16 شَوّال 1445 - جمعه ۰۷ اردیبهشت ۱۴۰۳


گزیده ” الکلام” …. حكايتى در ترك چايى

حكايتى در ترك چايى

مرحوم آية الله حائرى (آقاى حاج شيخ عبد الكريم) فرمود: يك نفر از اهالى اروميه (رضائيه) كه از غارت‏زده‏هاى شيخ عبيدالله[1] بود آمده در منزل مرحوم ميرزاى بزرگ (آقاى حاج ميرزا حسن شيرازى) پناهنده شده بود. من نيز همان سال از يزد براى تحصيل به سامرا رفته بودم، من هم در منزل مرحوم ميرزا بودم. آن مرد اروميه‏اى در خوردن چايى خيلى مفرط بود، و مخصوصاً مرحوم ميرزا سفارش او را به قهوه‏چى منزل داده بود كه نگذارد از جهت چايى به او بد بگذرد؛ لهذا هر چه چايى مى‏خواست مضايقه نمى ‏شد.

روزى ديديم كه او چايى نمى‏ خورد؛ تعجب كرديم كه چه شده با آن عشق كه به چايى داشت اكنون خوددارى مى ‏كند! تا اينكه روزى سبب ترك چايى را پرسيديم. گفت: ميرزا روزى در منزل تشريف نداشت و قهوه‏چى هم از من غفلت كرده چايى درست نكرده بود. من آمده قهوه‏ خانه را از بساط چايى خالى ديدم. از مشاهده اين حال، ضعف بر من مستولى شد و بى‏حس و بيهوش افتادم. در همان عالم، شخصى را ديدم آمد كاسه شربتى به دست من داد و گفت: بخور. من نيز خوردم. پس او برگشت و رفت و همين‏كه رفت يك نفر به من گفت: او را شناختى؟ گفتم: نه. گفت: او حضرت ابوالفضل عليه‏السلام بود. همان‏دم به هوش آمدم ديدم از چايى سيرم. همان سيرى است كه ميل مرا از چايى برگردانيد.

آن مرحوم فرمود: با آن ميل و اشتياق كه به چايى داشت ديگر لب به چايى نزد.


[1] شيخ عبيدالله نقشبندي در سنه هزار و دويست و نود و هفت (1297) در حدود كردستان، فتنه اي برپا كرده قتل و غارت زياد نموده بود. ناصرالدين شاه به موجب نوشته المآثر و الآثار بيست و پنج هزار نفر از عساكر طهران و غيره را فرستاده او را دفع نمودند. دو هزار نفر از ياغيان، در آن جنگ كشته شد[ند]. (مصنف)