الجمعة 16 شَوّال 1445 - جمعه ۰۷ اردیبهشت ۱۴۰۳


گزیده ” الکلام” ….حكايت هشام با درواس


حكايت هشام با درواس

از حر‏ف هاى نفيس كه هشام بن عبد الملك را درمانده كرد حرف «درواس بن حبيب» بود. چون در باديه عرب در زمان هشام وقتى قحطى اتفاق افتاد جماعتى از اعراب براى طلب قوت پيش هشام رفتند، لكن هيبت او مانع از حرف زدن آنها گرديد. درواس در ميان آنها بود، چون چشم هشام به او افتاد به حاجب خود گفت: مگر كسى نبود كه بچه‏ ها را راه دادى؟ چون درواس آن وقت شانزده سال داشت. پس درواس پيش رفت و عرض كرد: يا اميرالمؤمنين در حرف، پيچى و نشرى مى ‏شود؛ پيچ حرف معلوم نمى ‏شود مگر با نشر و باز كردن آن. اگر اميرالمؤمنين اجازه بدهند من پيچ آن را باز مى‏ كنم.

هشام را اين بيان او خوش آمد، گفت: باز كن. گفت: يا اميرالمؤمنين سه سال به ما وارد شد؛ در يكى پيه ‏ها آب شد و در ديگرى گوشت ها خورده شد و در سيمى استخوان ها كوبيده شد. اكنون ما داراى هيچ چيز نيستيم. مال زايد كه در دست تو است؛ اگر مال خدا است بده به بندگانش و اگر مال خودشان است از خودشان دريغ مدار و اگر مال اميرالمؤمنين است بر آنها صدقه كن؛ خدا جزاء مى ‏دهد صدقه كننده‏ ها را. هشام گفت: اين پسر در هيچ‏يك از اين سه شق عذرى براى ما باقى نگذاشت. پس امر كرد صد هزار درهم به اعراب دادند و صد هزار درهم به او تنها.[1]


[1] ؟؟؟؟