106. كتاب صوم/سال اول 87/03/06
باسمه تعالي
كتاب صوم/سال اول : شماره 106 تاریخ : 87/03/06
بحث در فروع مفطر پنجم و كذب علي الله و الرسول و الأئمه عليهم السلام بود، در جلسه گذشته سؤالي مطرح شد كه مناسب ديدم براي عرائض سابق توضيحي عرض كنم. در مسئلهاي كه شخص امر عادي را از معصوم نقل ميكند و مثلاً ميگويد حضرت به منزل فلان شخص رفتند، گفتهاند كه اين حكايت يك مدلول التزامي دارد و آن اين است كه اين عمل جايز است، چون قول و فعل معصوم حجت است و كشف از يكي از احكام شرعي است، بنابراين، دروغ در امور دنيوي و عادي معصوم به دروغ به حق تعالي و امور اخروي برگشت ميكند.
چند مطلب راجع به اين موضوع هست؛ اولاً، اگر مدلول مطابقي دروغ شد، ملازم با اين نيست كه مدلول التزامي آن نيز دروغ باشد، اگر مدلول مطابقي كه رفتن معصوم به منزلي است، دروغ باشد، ممكن است مدلول التزامي كه جواز رفتن به آن منزل است، راست باشد، پس، بين مدلول مطابقي و التزامي ملازمهاي در دروغ و راست بودن وجود ندارد. و ثانياً، مرحوم آقاي حكيم و شايد مرحوم آقاي خوئي ميگويند ظواهر كذب علي الله و الرسول و الائمه عليهم السلام اين است كه مستقيماً تكذيب باشد و كذب بالالتزام مراد نيست، اينها كه در روايات آمده، هر كدام كذب به نحو استقلال است. و ثالثاً، مسائلي كه عروه ذكر ميكند و يا ما ذكر ميكنيم، لازم نيست بر طبق عقيده ما باشد، ما به عصمت قائل هستيم، قهراً اگر با توجه به عصمت به معصوم نسبت دروغي ببنديم، بنابر اعتقاد به عصمت بالالتزام نسبت دروغ به حق تعالي نيز ميباشد، اما مجتهد كه فتوا ميدهد، براي خود كه فتوا نميدهد و براي مردم عادي كه ممكن است توجهي به عصمت نداشته باشند، فتوا ميدهد، در ميان مردم عادي ممكن است كساني باشند كه نو مستبصر باشند و يا در محيطي باشند كه به تمام معتقدات اماميه واقف نشده باشند و يا باورهاي انحرافي رواج داشته باشد، اينطور اشخاص كه بر اساس غفلت و يا كج فهمي كذبي نسبت ميدهند، كذب به حق تعالي نيست. خلاصه، بنابر اين محاسبات، اگر ذاتاً در موضوعات دروغ به معصوم را اشكال نكنيم، ملازمه ندارد كه ارجاع شده باشد، اگر اين مقدمات نباشد كه غفلت نباشد و نو مستبصر نباشد و در آن محيطها نباشد، ارجاع ميشود.
مسألة 25: «الكذب على الفقهاء و المجتهدين و الرواة و ان كان حراما لا يوجب بطلان الصوم إلا إذا رجع الى الكذب على اللّه و رسوله «ص»»[1].
اين روشن است، احياناً رجوع وجود دارد، مثلاً فتاواي مرحوم علي بن بابويه مطابق نصوص است و اگر شخص بگويد مرحوم علي بن بابويه چنين گفته، كأنه معناي آن اين است كه امام عليه السلام چنين فرمودهاند، ابو علي طوسي ميگويد وقتي نصوصي نبود، قدماء به فتواي مرحوم علي بن بابويه اخذ ميكردند و آن را نقل ميكردند و آن را نقل به معناي از احاديث حساب ميكردند.
مسألة 26: «إذا اضطر الى الكذب على اللّه و رسوله (ص) في مقام التقية من ظالم لا يبطل صومه به كما انه لا يبطل مع السهو أو الجهل المركب»[2].
در مورد صورت سهو يا جهل مركب بحثي نيست و بعداً يك بحث كلي مطرح ميشود كه در تمام مفطرات مگر در موارد استثناء، عمد معتبر است.
و اما در كذب در اضطرار مانند تقيه بحث اين است كه يك مرتبه در مبحث كلي تقيه ميگوئيم كه احكام تقيهاي از مخالفين كفايت ميكند و مجزي است، آن يك بحثي است كه به آن قائل نيستيم و بر فرض كه در آن موارد قائل به اجزاء شويم، در تقيه از هر ظالمي قائل به اجزاء نيستيم و اگر باشد، فتوا در مورد عامه است. ولي يك مرتبه اين است كه خصوص اين مسئله كذب علي الله و الرسول را بر آن بحث كلي كه در باب تقيه هست، مبتني نكردهاند، گرچه در آنجا معمولاً قائل به اجزاء نيستند ولي اينجا قائل به اجزاء هستند، صحبت اين است كه اينجا چه خصوصيتي دارد كه قائل به اجزاء ميشوند؟ اگر ظالم الزام كرد كه بايد غذا بخوري، همه آقايان ميگويند كه روزه باطل است منتها گناه نكرده و كفاره ندارد، ساير مفطرات نيز همينگونه است، چرا اضطرار بر كذب استثناء شده است؟
مرحوم آقاي حكيم اينجا ادعا ميكند و مرحوم آقاي خوئي به صورت محكمتر و به طور بتي ادعا ميكند كه تناسبات حكم و موضوع در خصوص اينجا اقتضا ميكند كه اين يك مجازاتي است كه شخص بايد متحمل شود كه به حق تعالي و رسول كذب بسته است، در امثال اكل و شرب معذور هست ولي قضاء دارد، اما اينجا تناسبات حكم و موضوع اقتضا ميكند كه اين براي خاطر اين كار ناپسندي است كه مرتكب شده، و در صورت اضطرار كه شارع مقدس رخصت ميدهد، قهراً ابطالي كه به اين مناط بوده، منتفي ميشود و قضاء ندارد.
اين را نفي نميكنم و بعيد نيست كه في الجمله چنين تفاوتي بين كذب و ساير مفطرات باشد، منتها در كلام مرحوم آقاي خوئي ان قلت و قلتي وجود دارد كه مراد ايشان روشن نيست. اين مسئله در كشف الغطاء عنوان شده، آنجا ايشان ميفرمايد اگر شخص مضطر به دروغ شد، روزه باطل نيست و همچنين كذب در حال صبابت نيز اشكالي ندارد، چون مؤاخذ نيست. مختار مرحوم آقاي خوئي كه اين است كه اگر شخص مكلف مضطر شد، براي خاطر تناسبات حكم و موضوع روزه او صحيح است، ان قلتي مطرح ميكند كه پس دروغ صبي نيز موجب بطلان روزه نميشود، و در قلت گويا مسلّم گرفته كه روزه صبي باطل است، ميفرمايد حديث رفع فقط مؤاخذه را برميدارد و حكم وضعي به وسيله اين حديث رفع نميشود. شما كه ميگوئيد حكم وضعي به مناط اين است كه با دستور شارع مخالفت كرده، شارع خواسته او را تنبيه كند، او را مؤاخذه كند كه چرا ميخواهي اين كار را انجام دهي و گناه كردي، به اين اعتبار ميگويد شخص مضطر گناه نكرده است، مقتضي بوده ولي در اثر اضطرار مانعي پيدا شده بود، اگر گفتيد حكم وضعي در اينجا بالانصراف تابع حكم تكليفي است و تابع اين است كه در مقابل مولي سركشي شده باشد، صبي كه سركشي نكرده است، در خصوص اينجا بايد حكم وضعي نيز مرفوع باشد همانطور كه مرحوم شيخ جعفر كاشف الغطاء فرموده است.
بعد ايشان براي اصل مطلب خود كه تناسب حكم و موضوع اقتضا ميكند كه براي خاطر مؤاخذهاي است كه شارع از شخص دارد، مؤيدي نيز ذكر ميكند كه در روايتي كه گفت كذب باطل است، ابو بصير گفت هلكنا، از اين استفاده ميشود كه او فهميده بطلان فقط براي كسي است كه مختار باشد، حالا اين چه تأييدي براي مطلب است؟ او كه مختار بود، محل ابتلاي خود را سؤال كرده است و از اين روايت اثباتاً و نفي راجع به مضطر چيزي استفاده نميشود.
ايشان ميگويد: «مناسبة الحكم و الموضوع تقتضي أن يكون الوجه في مفطرية الكذب تشديد الأمر على الصائم ليكون على حذر منه. و هذا كما ترى ينصرف الى الكذب الحرام فلا يعم المحلل لأجل الاضطرار أو التقية بوجه …، فإن قلت: مقتضى ما ذكرت عدم مفطرية الكذب بالإضافة إلى الصبي لصدوره عنه حلالا بمقتضى ما دل على رفع قلم التكليف عنه و ان عمده و خطأه واحد. قلت: كلا فان المرفوع عنه انما هو قلم المؤاخذة و الإلزام لأكل شيء ليشمل الاجزاء و الشرائط و الموانع»[3]، شما كه به اين اعتراف داريد كه بر بچه حرام نيست، «فلا يعم المحلل لأجل الاضطرار أو التقية بوجه»، شما ميگوئيد اضطرار حليت تكليفي دارد و به تناسب حكم و موضوع حليت وضعي نيز دارد، بچه نيز حليت تكليفي دارد، بايد حليت وضعي نيز داشته باشد، چطور شما ميگوئيد اينجا وضع نيست؟
حالا اصل انصراف را مجموعاً اينگونه ميتوان گفت كه بعيد نيست، ائمه معصومين عليهم السلام در طول دوره امامت خود و از جمله ماه مبارك رمضان مبين احكام بودهاند و حتماً احكام تقيهاي نيز بيان داشتهاند و اينطور نبوده كه نسبت به اين احكام تقيهاي در روزه ماه مبارك رمضان مراجعين را به بعد از اذان مغرب موكول مينمودند، حتي يك مورد در روايات نيست كه ائمه روزه خود را قضاء كردهاند. از اين مطلب استفاده ميشود كه احكام خلاف گفتن مانند ساير مفطرات نيست و اقلاً اطلاق ندارد كه صورت اضطرار را شامل شود، به اين جهت، بعيد نيست همين حرف صحيح باشد.
مسألة 27: «إذا قصد الكذب فبان صدقا دخل في عنوان قصد المفطر بشرط العلم بكونه مفطرا»[4]. چيزي هست كه شايد مرحوم آقاي حكيم و مرحوم آقاي خوئي نيز داشته باشند، گمان شده كه علم به مفطريت باشد، اين عبارة اخراي قصد افطار است. ولي به نظر ميرسد كه ملازمهاي بين اين دو عنوان وجود ندارد، مسئله علم غير از مسئله قصد است، علم و يقين داشتن به تجليل يا توهين به شما در جائي غير از اين است كه با اين قصد به آنجا برويد، علم به ترتب غير از محرك بودن است، لذا در سفر معصيت ميگويند غايت معصيت باشد يعني محرك انسان اين باشد كه در آن سفر معصيتي انجام شود، و علم به معصيت در سفر مصداق براي سفر معصيت نيست، اين مقصود نيست و معلوم است، شخص ممكن است بداند كذب از مفطرات است ولي اينطور نيست كه اگر دانست حتماً قصد افطار با كذب را نيز دارد، اينجا مسامحهاي در تعبير است.
ممكن است بگوئيم كه در بطلان بين مقصود و معلوم فرقي وجود ندارد، معلوم نيز موضوعيت دارد و از ادله بطلان صوم استفاده ميشود كه شامل اين صورت نيز ميباشد.
اينجا كه اين فتوا را داده است، با مسئله چهارم كه در بحث نيت گذشت[5]، تهافت وجود دارد. در بحث نيت اينطور ميفرمايد كه اگر كسي نوي الامساك عن جميع المفطرات و لكن تخيل ان المفطر الفلاني ليس بمفطر فان أتي به، و كذا … لكن في نيته الامساك عما عداه كه آن هم باطل است، و اگر في نيته الامساك عما عداه نبود، اقوا صحت است، آنجا در مورد كسي كه مفطريت را نميداند، دو صورت ذكر ميكند و در يك صورت حكم به بطلان و در صورت ديگر حكم به صحت ميكند، اينجا قبلاً بحث كرديم ولي بعداً يك تفسير ديگري به ذهنم آمد، و آن اين است كه كسي كه قصد اجمالي دارد و تصميم گرفته همه مفطرات را ترك كند ولي نميداند ارتماس از مبطلات است و اگر ميدانست در مورد آن نيز تصميم ترك ميگرفت، اين ميگويد دو صورت دارد؛ يك مرتبه اين است كه يك اراده تفصيلي بر خلاف آن اراده اجمالي دارد و ميگويد من روزه نه جزئي ميگيرم كه ترك الارتماس داخل آنها نباشد، اين روزه باطل است، و يك مرتبه بالتفصيل به اجزاء توجهي ندارد و فقط در ارتكاز وجود دارد، در اين صورت همان حسن فاعلي كه تصميم به ترك همه مفطرات هست، كافي است، ميگويد نوع عوام مسائل را نميدانند ولي حسن فاعلي دارند و اگر عملاً ترك ارتماس كردند، سيره بر جواز اين قائم شده است، خلاصه، ايشان آنجا تفصيل قائل شده و در اينجا قائل به تفصيل نيست، و حق اين است كه همان تفصيل در اينجا نيز گفته شود.
مسألة 28: «إذا قصد الصدق فبان كذبا لم يضر كما أشير إليه»[6]
مسألة 29: «إذا أخبر بالكذب هزلا بأن لم يقصد المعنى أصلا لم يبطل صومه»[7]
اينها ديگر بحث ندارد، در جلسه آينده ايصال غبار غليظ را بحث ميكنيم.
«و آخر دعوانا أن الحمد لله رب العالمين»
[1] . المستند في شرح العروة الوثقى، الصوم1، ص: 142
[2] . المستند في شرح العروة الوثقى، الصوم1، ص: 142
[3] . المستند في شرح العروة الوثقى، الصوم1، ص: 142
[4] . المستند في شرح العروة الوثقى، الصوم1، ص: 144
[5] . «لو نوى الإمساك عن جميع المفطرات و لكن تخيل ان المفطر الفلاني ليس بمفطر فان ارتكبه في ذلك اليوم بطل صومه و كذا ان لم يرتكبه و لكنه لا حظ في نيته الإمساك عما عداه و اما ان لم يلاحظ ذلك صح صومه في الأقوى». المستند في شرح العروة الوثقى، الصوم1، ص: 31
[6] . المستند في شرح العروة الوثقى، الصوم1، ص: 144
[7] . المستند في شرح العروة الوثقى، الصوم1، ص: 144