109.كتاب صوم/سال اول 87/03/11
باسمه تعالي
كتاب صوم/سال اول : شماره 109 تاریخ : 87/03/11
بحث در مفطر ششم و ايصال غبار غليظ به حلق بود، راجع به اينكه با توجه به بحث قبلي غير معتاد از اكل و شرب مانند خوردن خاك، به چه اعتباري غبار غليظ دوباره مورد بحث قرار گرفته، مرحوم آقاي خوئي ميفرمايد كلام آقايان اين است كه غبار به قدري كم باشد كه اكل و شرب بر آن صدق نكند، ولي از غنائم مرحوم ميزراي قمي مطلبي استفاده ميشود كه ظاهراً آن صحيحتر است، و آن اين است كه يك بحث راجع به مأكول و متعلق اكل است كه آيا بايد از خوردني و آشاميدني اجتناب شود، اين در مبحث قبلي گذشت كه مرحوم سيد مرتضي در جمل العلم از مخالفين بود، بعضي مخالف بودند و ميگفتند اگر مانند خاك خوردني و آشاميدني نباشد، مبطل نيست، ولي در مسئله غبار بحث راجع به خود اكل است كه آيا اكل بايد متعارف باشد يا غير متعارف نيز مبطل است، دخول به حلق به نحو متعارف كه مثلاً از راه دهان وارد ميشود مبطل است يا به نحو غير متعارف مانند ورود به حلق در اثر باد و جاروب كردن نيز مبطل است و نسبت بين اين دو مسئله عموم من وجه است، در اينجا ممكن است متعلق از امور متعارف باشد ولي طريق غير متعارف است، و در آنجا ممكن است طريق متعارف باشد ولي متعلق غير متعارف باشد، هر كدام بحث جداگانهاي دارد.
دليل اينكه كلام مرحوم آقاي خوئي جهت فارق بين دو مسئله نيست، اين است كه همان بحث متعارف و غير متعارف از اكل و شرب، حتي يك قطره آب نيز ذكر شده است گرچه آشاميدن بر آن صدق نكند، خصوصاً كه تعبير غليظ در مسئله جاري با اينكه به قدري كم باشد كه خوردن و آشاميدن بر آن صدق نكند، سازگار نيست.
در مسئله به روايت سليمان بن حفص مروزي تمسك شده كه معمول آقايان گفتهاند كه اين روايت ضعيف السند است منتها به دليل اينكه مشهور به آن عمل كردهاند، مورد قبول است.
مرحوم آقاي خوئي بر وفق اين روايت فتوا ميدهد اما به اين دليل نيست كه روايت ضعيف است و ضعف سند با عمل مشهور جبران شده است، بلكه ميفرمايد اين روايت صحيح السند است به دليل اينكه در سند كامل الزيارات قرار گرفته است و اگر اينچنين تصحيح نكنيم، نميتوانيم با عمل مشهور مشكل را حل كنيم، ايشان در اصول يك بحث كبروي دارد كه عمل مشهور موجب جبران ضعف سند نيست، و در اينجا از نظر صغري ميفرمايد مشهور به اين عمل نكردهاند به دليل اينكه مشهور فقط قائل به قضاء هستند و اين روايت كفاره را نيز ميگويد.
در اين باره عرض كردم ايشان در اين فرمايش از مرحوم صاحب حدائق تبعيت كرده كه ميفرمايد ظاهر اين است كه مشهور قائل به كفاره نيستند، مرحوم آقاي خوئي بيش از آنچه مرحوم صاحب حدائق فرموده، ادعا دارد و ميفرمايد فقهاء اينچنين گفتهاند كأنه شبيه به اجماع است، و عرض كردم اين مطلب كاملاً بر خلاف واقع است و در تذكره ميگويد «عند علمائنا» هم قضاء و هم كفاره دارد، كه آقايان اين را ادعاي اجماع ميدانند، و مرحوم فيض در مفاتيح ميگويد هم قضاء و هم كفاره دارد، و بعد از مراجعه نيز معلوم شد بيست و هفت كتاب قائل به قضاء و كفاره هستند، سه نفر قائل به فقط قضاء هستند و با مرحوم شيخ بهائي در جامع عباسي كه بعد پيدا كردم، چهار نفر ميشوند، پس، مشهور به اين روايت عمل كردهاند.
و ايشان راجع به متن روايت ميفرمايد مطالبي غير قابل توجيه در آن وجود دارد مگر بر وفق مختار برخي، حمل به استحباب كنيم. در روايت مطالبي قابل توجيه وجود دارد مانند مبطل بودن مضمضه و استنشاق كه ميتوانيم جمعاً بين الادله اين را تقييد كنيم كه مراد مبالغه در اين دو عمل است كه لازمه آن ورود به حلق است. و عرض كردم كه اين توجيه درستي نيست، براي اينكه در ذيل ميگويد اينها مفطر مثل الأكل و الشرب و النكاح و اينها مصداق براي اين مفطرات نيست و مفطر مستقلي است و توجيه مرحوم آقاي خوئي اين است كه اينها مصداق براي اين مفطرات است.
اما ايشان ميفرمايد در روايت اشكال ديگري هست كه ممكن است كسي بگويد بايد مفاد روايت را حمل بر استحباب نمود، و آن اين است كه شم رائحه غليظه موجب افطار است با اينكه كسي به آن قائل نيست. به نظر ميرسد كه اين مطلب ايشان مسلّم نيست، مرحوم شيخ طوسي در نهايه، مرحوم ابن براج در مهذب، به مفطر بودن شم رائحه غليظه فتوا دادهاند، و مرحوم ابن زهره در غنيه ميگويد «ما يدخل الجوف سواء كان بأكل أو شرب أو شم»[1] و دعواي اجماع نيز دارد.
خلاصه، ايشان از اين ناحيه به روايت اشكال نموده و بعد ميفرمايد اگر در قطعهاي از روايت اشكالي باشد، التزام به قطعهاي ديگر از آن هيچ اشكالي ندارد.
اينجا چند مطلب مورد بحث هست؛ يكي اين است كه آنچه كه ايشان راجع به كفاره فرمود كه ضعف سند را نميتوان از راه عمل مشهور تصحيح كرد، بايد در اينجا ذكر شود، چون مشهور در مورد شم رائحه غليظه فتوا به ابطال ندادهاند. بعد از اينكه ايشان آن را به عنوان جواب ذكر كرده، فرموده كه اگر قطعهاي از روايت مورد قبول شد، ميتوان به آن اخذ كرد، بحث اين است كه در اين عبارت «فَإِنَّ ذَلِكَ لَهُ فِطْرٌ مِثْلُ الْأَكْلِ وَ الشُّرْبِ وَ النِّكَاح»[2] كلمه مفطر را به همه مذكورات قبلي حمل كرده است، فطر را ولو به قرينه خارج نميتوان به معناي باطل گرفت، يا بايد بگوئيد يعني شرط كمال را ندارد و يا بايد جامع بگيريد يعني ما ينبغي را ندارد، بعضي از مصاديق آن براي اينكه صحيح نيست و بعضي از مصاديق آن براي اينكه كامل نيست، و خود كلمه فطر در معناي اينكه صحيح نيست، به كار نميرود، اگر دو كلمه بود، ميتوانستيم بگوئيم يكي از اينها بالقرينه به معناي ديگر به كار رفته است، اينجا فقط يك كلمه فطر هست كه يا بايد نفي كمال و يا جامع بين نفي كمال و نفي صحت گرفت و نميتوان گفت كه در قطعهاي كه مورد قبول است، به ظاهر آن اخذ ميكنيم.
در اصل اشكال گفتيم كه شم رائحه غليظه اشكال نيست و برخي قائل شدهاند، مرحوم آقاي خوئي اگر اجماع باشد، اهميت ميدهد و شهرت بر خلاف را اهميت نميدهد. آن مطلبي كه فرمود فقهاء فتوا ندادهاند، پس مشهور عمل نكردهاند و در جمع دلالي فرمود كه اگر يك قطعه اشكال داشت، در مورد بقيه به ظهور اخذ ميكنيم، با همين جوابي كه ايشان داده، اگر درست باشد، راجع به سند نيز ميگوئيم كه شما ميگوئيد راجع به كفاره فتوا ندادهاند ولي راجع به قضاء به مفطر اخذ ميكنيم، ايشان ميخواهد بگويد كه مشهور به يك قسمت عمل نكردهاند، ولي استدلال آقايان اين است كه مشهور به اين مفطر فتوا دادهاند، ايشان ميفرمايد با عمل مشهور نميتوانيم مشكل را حل كنيم و اگر كبري را بپذيريم، صغروياً درست نيست، شما صغروياً بپذيريد، اينها به مفطر تمسك ميكنند، به آن قسمت فتوا نداده باشند، به قسمت ديگر ضرر نميرساند، پس، اينكه ميفرمايد اشكال سندي را به وسيله عمل مشهور حل ميكنيم، اين درست است و ميگوئيم مشهور به مفطر فتوا دادهاند، همانطور كه شما بعداً از باب جمع دلالي اخذ ميكنيد، با اينكه در جمع دلالي نميشود اين حرف را زد و به عقيده شما بايد به معناي جامع گرفت، ما البته به معناي مفطر حمل ميكنيم و حتي شم رائحه غليظه را نيز به صحت حمل ميكنيم، ما ميگوئيم اگر آنجا اينطور معنا كرديم و گفتيم به آن مفطر قبلي ميتوان اخذ كرد، بنابراين، ميتوانيم ضعف سند را با عمل مشهور به اين قطعه درست كنيم.
منتها كبراي قضيه كه اگر يك قسمت باطل است به قسمت ديگر اخذ ميكنيم، اين اگر مثلاً سي عبارت نقل شود و يكي از آنها اشتباه باشد، به بقيه اخذ ميكنيم، اما اگر جملاتي است كه چند قسمت آنها مشكل دارد، ادله حجيت شامل آن نميشود و عقلاء به بقيه اخذ نميكنند، به نظر ميرسد كه نميتوان به اين روايت اخذ كرد، يكي از مطالبي كه بايد ذكر مينمود اما ذكر ننموده، متعيناً روزه دو ماه متتابعاً است كه كسي به آن قائل نشده است و اگر قائل بوديم، مجبور بوديم جمعاً بين الادله به استحباب حمل كنيم، آن اشكال جمعاً دلالي كه در مورد شم رائحه غليظه فرمود، بايد در اين قطعه ذكر ميشد.
(سؤال و پاسخ استاد دام ظله): شما عجله كرديد، اصل اين مسئله درست است، حمل به استحباب كه ذاتاً مرحوم آقاي خوئي ميپذيرد، آيا لحن روايت در روزه دو ماه پي در پي با آن مشقت بسيار را در امر مستحبي ميتوان حمل كرد؟ آيا در امور عادي چنين تعبيري حمل به استحباب ميشود؟ و بعد هم به اكل و شرب و نكاح تشبيه شده، هم تشبيه و هم چنين حكم با مشقتي را نميتوان حمل به استحباب كرد، ايشان حمل به استحباب را ميپذيرد منتها ميگويد بعضي قسمتها را اخذ ميكنيم و بعضي را حمل به استحباب ميكنيم، درست است من اين را ميخواستم عرض كنم.
خلاصه، به نظر ميرسد كه اين روايت اصلاً قابل اعتنا نيست و عرض كردم كه بسياري از روايات ديگر سليمان بن حفص مروزي اشكال دارد.
در غنائم ميفرمايد از مبسوط مرحوم شيخ استفاده ميشود كه مدرك مسئله فقط اين روايت مروزي نيست.
يك نكتهاي اول عرض كنم، راجع به اين روايت سليمان بن حفص مروزي كه حدس ميزنم ضمير به حضرت هادي برگشت دارد، يك مطلبي مرحوم صدوق دارد، در كتب رجال هست، و به نظر ميرسد قابل اشكال است، مرحوم صدوق در فقيه يك روايتي از سليمان بن حفص مروزي نقل ميكند، اين در فقيه چاپ شده، عن أبي الحسن الرضا عليه السلام است، و همين روايت در كافي مطبوع نقل شده، عن أبي الحسن موسي عليه السلام است، و همين روايت در عيون نقل شده، عن أبي الحسن عليه السلام است. آن نقل كافي كه مرحوم آقاي خوئي ميفرمايد عن أبي الحسن موسي بن جعفرعليه السلام، كافي چاپي است و در نسخ معتبر بالاتفاق تعبير موسي بن جعفر عليه السلام وجود ندارد، بعضي از محشين گمان كرده كه ابي الحسن مطلق حضرت موسي بن جعفرعليه السلام است، اين را اضافه كرده است، آن اشتباه چاپي است و ايشان در معجم الرجال به اين توجه نداشته كه اين اشتباه چاپي است. و آن عن الرضا كه در كافي هست، استظهار كرديم كه زائد است، چون در عيون كه مرحوم صدوق روايات حضرت رضاعليه السلام را نقل ميكند در بعضي موارد ميگويد شك دارم كه از كلام امام است و يك مورد همينجا است، ميگويد اين هم از اصحاب حضرت موسي به جعفر عليه السلام و هم از اصحاب حضرت رضا عليه السلام و نميدانم مراد كدام امام است، به نظر ميرسد كه در كافي و عيون فقط ابي الحسن هست و الرضا در فقيه زائد است كه نساخ زياد كردهاند. و اصلاً به نظر ميرسد كه ثابت نيست كه اين از اصحاب اين دو امام همام باشد و مرحوم صدوق اشتباه كرده است، چون همه روايات او از حضرا هادي عليه السلام است، أبي الحسن الاخير، أبي الحسن العسكري، عن الرجل عليه السلام، عن الرجل العسكري عليه السلام، عن الفقيه عليه السلام، عن الفقيه العسكري عليه السلام، اين تعبيرات هست، حتي يك روايت نيز وجود ندارد كه مشخص باشد كه مراد حضرت رضا عليه السلام است، بعضي موارد نيز ابي الحسن عليه السلام است، مرحوم صدوق غفلت كرده، چون در موارد بسياري أبي الحسن مردد بين حضرت موسي بن جعفر عليه السلام و حضرت رضا عليه السلام است، ذهن ايشان به اين مطلب منتقل شده است، در موارد ديگر روايات او از حضرت هادي عليه السلام است. مرحوم شيخ طوسي، سليمان بن حفص مروزي عن الرضا عليه السلام دارد. از اصحاب حضرت رضا عليه السلام نوشته، آن محتمل است غير از ابن حفص كه طبقه او مقدم بوده، باشد، و محتمل هم هست كه ابي الحسن ديدهاند و گمان كردهاند مناسب است كه بعضي از روات به واسطه او از حضرت رضا عليه السلام نقل كنند، در اصل اشتباهي شده باشد. علي أي تقدير، ميخواهم عرض كنم كه تعبيرات او همانطور كه عرض كردم، با كنايه است و يك جا نيز سألته دارد، مرجع ضمير يا قبل ذكر شده و يا بنا بوده صريح نام امام ذكر نشود و فقهاء هم كه در كتب آوردهاند، فهميدهاند كه مرجع مضمرات او معصوم است، اين مطلبي بود كه فراموش كرده بودم.
حالا مرحوم شيخ طوسي در مبسوط اخبار تعبير ميكند كه ميخواهد بگويد مدرك فقط روايت سليمان بن حفص مروزي نيست و روايات متعدد است.
ولي اين فرمايش ايشان محل مناقشه است، چون ايشان در خلاف در مورد دخول حلق ميگويد مبطل است و اخباري را در كتاب كبير ذكر كردهام، با اينكه در كتاب كبير فقط روايت سليمان بن حفص مروزي را ذكر كرده است، اينكه ميگويد اخبار ذكر كردم، همان ادله عامهاي است كه راجع به اكل و شرب است، نظر به همان عمومات است، هم عبارت مبسوط و هم اين عبارت راجع به آن عمومات است، اينكه قبلاً ميگفتيم راجع به غبار غليظ يك عدهاي مخالف هستند و در كتاب مقنع و هدايه و فقيه و كتاب فقه رضوي و اقتصاد مرحوم شيخ كه آن را اسم نبردم ولي اين هم از همين قبيل است، ذكر نشده، معلوم نيست اينها مخالف باشند، اينها مختصر و مجمل ميخواستند ذكر كنند، ميزان را اكل و شرب ميدانند، چون اكل اعم از متعارف و غير متعارف است و نحوه اكل و كيفيت استفاده نيز متعارف يا غير متعارف باشد، هم از نظر مأكول و هم از نظر اكل توسعه هست، احتمال قوي هست كه آنها نيز اعم قائل شده باشند و نميتوانيم آنها را از مخالفين به شمار آوريم، پس، نميتوانيم از عبارت مبسوط استفاده كنيم كه روايت ديگري مانند مضمون روايت سليمان بن حفص مروزي وجود دارد، اين عبارت مبسوط همان عبارت خلاف است كه گفته در كتاب كبير يعني تهذيب ذكر كردهام.
«و آخر دعوانا أن الحمد لله رب العالمين»
[1] . «ما يفسد الصوم فيه على ضربين: أحدهما: يوجب مع القضاء الكفارة. و الثاني: لا يوجبها، فالأول ما يصل إلى جوف الصائم، مع ذكره للصوم عن عمد منه و اختيار، سواء كان بأكل، أو شرب، أو شم». غنية النزوع إلى علمي الأصول و الفروع، ص: 138
[2] . «مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ الصَّفَّارُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى قَالَ حَدَّثَنِي سُلَيْمَانُ بْنُ حَفْصٍ الْمَرْوَزِيُّ قَالَ سَمِعْتُهُ يَقُولُ إِذَا تَمَضْمَضَ الصَّائِمُ فِي شَهْرِ رَمَضَانَ أَوِ اسْتَنْشَقَ مُتَعَمِّداً أَوْ شَمَّ رَائِحَةً غَلِيظَةً أَوْ كَنَسَ بَيْتاً فَدَخَلَ فِي أَنْفِهِ أَوْ حَلْقِهِ غُبَارٌ فَعَلَيْهِ صَوْمُ شَهْرَيْنِ مُتَتَابِعَيْنِ فَإِنَّ ذَلِكَ لَهُ فِطْرٌ مِثْلُ الْأَكْلِ وَ الشُّرْبِ وَ النِّكَاحِ». تهذيب الأحكام، ج4، ص: 214