11. كتاب صوم/سال اول 86/08/13 تعزیر وقتل مفطر صوم رمضان
باسمه تعالي
كتاب صوم/سال اول : شماره 11 تاریخ : 86/08/13
تعزیر وقتل مفطر صوم رمضان
راجع به محدود بودن مقدار ضرب به بيست و پنج يا پنجاه تازيانه، عرض شد كه روايت ضعيف است و اجماع و شهرت معتنابهي هم بين قدما نيست، لذا اختيار مقدار تعزير با حاكم است، اين در همه محرمات هست و مقدار معيني نيست.
راه دیگری برای تصحیح سند
منتها يك توضيحي راجع به مطلبي لازم است داده شود و آن اين است كه ممكن است توهم شود كه راجع به روايت، غير از سندي كه كليني نقل كرده و در طريق آن ابراهيم بن اسحاق احمر بود كه تضعيف شده است و آن طريق ضعيف بود، طريق معتبر ديگري وجود دارد كه با آن ميشود روايت را صحيح بدانيم و آن اين است كه مرحوم صدوق در من لا يحضر روايت را تعبير ميكند «و في خبر (يا و في رواية) مفضل بن عمر»[1]، و روايت را نقل ميكند. در مشيخه كه طريق خودش را به مفضل نقل ميكند آن طريق و لو طبق مشهور ضعيف است، ولي ما آن طريق را صحيح ميدانيم، در طريقش محمد بن سنان قرار گرفته و مشهور او را تضعيف ميكنند، ولي ما تضعيف نميكنيم. در نتيجه، سندي كه مرحوم صدوق در مشيخه از مفضل بن عمر نقل كرده، معتبر و صحيح است و روايت را با اين حساب بايد صحيحه بدانيم.
افتراق اصل ومصنَف
يك عده كتبي هست كه هم در اصطلاح مرحوم شيخ و هم در كلام مرحوم صدوق تعبير اصول ميشود و يك عده از كتب، مصنف تعبير ميشود، كتاب مقسم براي اصل و مصنف است، اينها دو قسم كتاب است، كتابهائي كه دست اول است، تعبير اصل ميشود و كتابهائي كه مطلب از كتابي به كتاب ديگر منتقل شده، مصنف گفته ميشود. كافي، فقيه، تهذيب، بحار، وسائل، اينها همه مصنف است، و كتابهاي دست اول، عبيد الله علوي كتاب داشته، خود مفضل كتاب داشته، زرارة كتاب داشته، اينها كتابهائي داشتهاند كه از كتابي به كتاب ديگر منتقل نشده و همان كتاب اولي است كه نوشته شده است، آنها اصل است. مرحوم صدوق اين روايت را كه نقل ميكند، ميگويد من در اصول پيدا نكردم يعني كتاب مفضل كه طريق هم دارد، در اصل كتاب مفضل چيزي پيدا نكرده، اين روايت را به طريق كليني نقل كرده و به طريقي كه به اصل مفضل منتقل ميشود، نقل نكرده است، به عقيده ما طريقي كه به اصل مفضل منتقل ميشود، طريق صحيحي است، ولي خود ايشان ميگويد من در اصول پيدا نكردم. آن كه به طريق كليني نقل ميكند، ابراهيم بن اسحق احمر در طريقش وجود دارد و ضعيف است.
تذکری درباره اشتباهات علماء
يك توضيح كلي ميخواستم عرض كنم، حافظه كه يكي از نعم الهي است، گاهي منشأ آفت ميشود. معمولاً شخص پر حافظه خودش را از مراجعه به مصادر اول بي نياز ميبيند و به اين جهت، در خيلي مواقع دچار اشتباهاتي ميشود كه افراد معمولي و كم حافظه به آنها دچار نميشوند، چون مجبور ميشوند از روي مصدر چيزي را يادداشت كنند. مرحوم آقا سيد حسن صدر شخص بسيار پر اطلاعي بوده و از نظر اطلاعات فوق العاده بوده است، ولي همين تأسيس الشيعة را كه نوشته، اشتباهات بسياري در آن هست كه حد يقف ندارد، به مرحوم حاج شيخ بزرگ اجازه داده كه اشتباهات بسياري در آن اجازه هست، چون ايشان روي حفظ خودش اينها را نوشته است. مرحوم صدوق جزء پر حافظهها بوده كه درباره او و برادرش حسين گفتهاند كه يحفظان ما لا يحفظان غيرهما، مرحوم صدوق و برادرش حفظه قميين بودهاند و چيزهائي كه ديگران حفظ نميكردند، اينها حفظ ميكردند، اينها معمولاً به حافظه اكتفاء كردهاند و علي بن محمد بن بندار را كه از مشايخ كليني بوده، از حفظ نوشته و با علي بن ابراهيم بن هاشم خلط كرده است. همين مطلب درباره مرحوم محقق حلي هم هست كه به فقه احاطه داشته و جزء نوادر بوده است، او هم به حافظه خودش اعتماد كرده و يكي دو جا در همين مسأله اشتباه فاحشي كرده است. مثلاً در شرايع در همين مسأله صوم ميگويد اكراه كننده از اكراه شده تعزير و كفاره را متكفل ميشود و به او بايد پنجاه تازيانه بزنند يا دو كفاره بدهد، ولي در بحث اعتكاف راجع به اينكه اگر كسي زنش را در روز ماه رمضان به مباشرت اكراه كرد، ميگويد بعضي چهار كفاره و بعضي دو كفاره گفتهاند و اشبه دو كفاره است. اما اين آقايان همه گفتهاند كه سه كفاره بايد باشد، براي خاطر اينكه اگر زن اصلاً اكراهي هم نشده بود و اختياراً بود، لازم بود كه هم زن و هم مرد دو كفاره بدهند؛ يكي براي خاطر ماه رمضان كه افطار كردهاند و يكي هم براي خاطر اعتكاف، چون غير از ماه رمضان، خود اعتكاف كفاره دارد، پس، اگر زن مختار هم باشد، در همان بحث اعتكاف تصريح كرده كه دو كفاره دارد، حالا اگر مرد زن را اكراه كرده باشد، سه كفاره بايد باشد، مختار دو كفاره بود و يك كفاره هم كفاره ماه رمضان و افطار در روز ماه رمضان است، و اگر كسي در خود اعتكاف هم گفت كه چون زوج اكراه كرده، كفاره اعتكاف هم بر عهده زوج ميآيد، چهار كفاره ميشود، حالا آن را كه ايشان قبول نكرده، بايد سه كفاره بدهد، اين ديگر با صورت مختار بودن نبايد يكي باشد، اگر طرفين مختار بودند، آنجا دو كفاره قائل است، حالا كه اكراه كرده، بايد سه كفاره بدهد. اينجا ميبينيد كه اين با آن مبناي باب صومش مخالف است، حافظه قوي گاهي منشأ غفلت ميشود.
کلام مرحوم محقق حلی
در معتبر هم اول ميگويد اصحابنا گفتهاند كه بيست و پنج يا پنجاه تازيانه تعزير و دو كفاره هست، ظاهر اصحابنا أقلا شهرت يا قريب به اجماع يا حدود به اجماع است، ولي بعد در بحث اعتكاف ميگويد جماعة من اصحابنا اينطوري گفتهاند، عدهاي از اصحاب ما گفتهاند غير از اصحابنا است، كأنه شهرت هم نداشته باشد، اين تعبير را محقق دارد.
مرحوم محقق گفته كه خبر مفضل لم يرو اين روايت را غير از مفضل كه آن هم ضعيف است.
اشکال به مرحوم محقق
تمام نسخ خيلي معتبر از من لا يحضر را كه مقابله كردهام، كساني مانند مرحوم مجلسي اول، مرحوم صاحب وسائل، مرحوم صاحب وافي و اشخاص ديگر كه عبارت من لا يحضر را نقل كردهاند، گفتهاند لم يرو غير از علي بن ابراهيم بن هاشم، مرحوم محقق اينجا عبارت را كه از من لا يحضر نقل كرده و گفته لم يرو غير از مفضل، اين پيداست كه به حافظه خودش اكتفاء كرده و از حافظه خودش آن روايت را نقل كرده است، در نسخ حسن حسين بشود، اختلاف نسخ طبيعي است، عبد الله عبيد الله بشود، طبيعي است، عثمان عمر بشود، طبيعي است، ولي در نسخه مفضل بوده و علي بن ابراهيم بن هاشم بنويسد، اين با تصحيح نسخ جور در نميآيد، اينها سهو و خطاي حافظه است، راجع به روايت مفضل مرحوم صدوق در من لا يحضر در ذهنش بوده، اشكال كرده است و آنجا هم فقط يك مقداري نقل كرده، اگر تمام عبارت را نقل ميكرد، ممكن بود بگوييم كه اين عبارت در نسخهاش چنين بوده است، فقط ميگويد لم يرو غير از مفضل و همين قسمت را نقل كرده است، اين در ذهنش بوده كه ايشان فقط در روايت مفضل گفته كه منحصر است و راوي يكي بيشتر نيست، مراجعه علي حده نكرده است. بنابراين، به نظر ميرسد به ظن بسيار قوي كه ديگران هم همينطور فهميدهاند، طريق خاصي به اين نداشته و طريق مشيخه نيست، و چه بسا مرحوم صدوق بخواهد محمد بن سنان را در مشيخه معتبر بداند، طريق ذكر كرده است. اين طريقي كه در مقام اشكال آمده و گفته كسي را من نديدهام، همين طريق علي بن محمد بن بندار است كه طريق كافي است و طريق كافي هم طريق صحيحي نيست، ديگران هم روايت را از نظر سند اشكال كردهاند و اشكال سندي دارد و بر خلاف صحيحه بريد بن معاوية هم هست، اينها از اجماع ترسيدهاند كه گفتيم چنين چيزي نيست.
قسمتهائي در اينجا هست، مرحوم آقاي حكيم كه بحث ميكند خيلي موجز و فشرده بحث ميكند، مرحوم آقاي خوئي بحث را بسط داده است و ما بعضي را مطابق مرحوم آقاي خوئي عرض ميكنيم.
مطلبي كه گفتم يكي از اشكالات اين است كه شخص به حافظهاش اعتماد ميكند، يك وقتي ديدم تقي زاده راجع به محمد خان قزويني نوشته بود كه محمد خان قزويني ميگفت كه راجع به كتابي تحقيقي كرده بودم و گفتم ديگر اين راجع به اين موضوع آخرين تحقيق است و ديگر هيچ نقطه ضعفي راجع به اين پيدا نميشود، ولي نوشتجات ما را به ايران فرستادند، بعضي از محققين تحقيق كردند و نقدي كردند و براي ما فرستادند، احتمال هم ميدهم كه سيد محمد فرزان باشد، چون عبارتي در كلام تقي زاده بود كه متناسب بود او باشد، ميگويد محمد خان قزويني ميگويد بعد از آن تصميم گرفتم كه چيزي را از حافظه نگويم، اگر خواستم قل هو الله احد را از قرآن نقل كنم، قرآن را باز كنم و از روي قرآن بنويسم. ديروز هم كه براي توضيح كلام سيد چيزي عرض ميكردم كه هم اصل تعزير و هم مقدار آن اختيارش با حاكم است، ميخواستم كلام سيد را توجيه كنيم و بگوييم اين بيست و پنج تازيانه يك حالت برزخي دارد، از يك جهت شبيه به تعزير است و از يك جهت شبيه به حد است، ذهنم از كجا رفته بود كه در تعزير حاكم حق دارد صرف نظر كند، ولي دوباره احتياطا گشتم پيدا نكردم، حالا ممكن است اشتباه كرده باشم و بين مقدار و اصلش خلط كرده باشم، اين عرض ديروز ما را كالعدم شما فرض كنيد.
معنای عبارت مرحوم سید
و عبارت عروه را كه ميگويد الاحوط در رابعه، من احتمال مسامحه در تعبير ميدهم كه ايشان ميخواهد بفرمايد كه اگر سه مرتبه اجراي حد شد، در مرتبه چهارم ديگر آن قطعي است كه قتل هست، الاحوط يعني متيقن كه انسان هيچ دغدغه و شكي ندارد، اين است كه اگر سه مرتبه اجراء حد شده باشد، در دفعه چهارم كشته ميشود، در دفعه سوم علي الاقوي كشته ميشود ولي مقطوع نيست كه حكم الهي اين باشد، ولي دفعه چهارم باشد حكم الهي بودنش مقطوع است، اگر جاي تعبير الاحوط، متيقن تعبير ميكرد، بهتر بود، اين يك قدري تسامح در عبارت شده است.
حالا دليل فرمايش ايشان كه «و إنما يقتل في الثالثة أو الرابعة إذا عزر في كل من المرتين أو الثلاث»[2]، چيست؟ دليلي كه آوردهاند، البته نسبت به اينكه اگر سه مرتبه تعزير شد، در مرتبه چهارم كشته ميشود، آن هم شرطش عبارت از سه مرتبه تعزير است، از آن روايت چيزي درنميآيد. اين قسمت كلام مرحوم سيد را كه شراح و همچنين مرحوم آقاي خوئي خواستهاند درست كنند، قابل تصحيح نيست. از اين عبارتهائي كه نقل ميكنم، روي مبنائي كه خود اينها اتخاذ كردهاند كه در دفعه سوم كشته ميشود، ميگويد شرطش اين است كه دو مرتبه هم تعزير يا حد شده باشد، حالا اسمش را هر چه ميخواهيد بگذاريد. بعد دليل اين مطلب كه چرا شرطش اين است، ايشان ميفرمايد روايات مسأله دليل است كه يكي موثقه سماعه است، روايت اين است: «وَ فِي رِوَايَةِ سَمَاعَةٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ رَجُلٍ أُخِذَ فِي شَهْرِ رَمَضَانَ وَ قَدْ أَفْطَرَ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ وَ قَدْ رُفِعَ إِلَى الْإِمَامِ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ قَالَ فَيُقْتَلُ فِي الثَّالِثَةِ»[3]
«سماعة قال سَأَلْتُهُ عَنْ رَجُلٍ أُخِذَ فِي شَهْرِ رَمَضَانَ»، اينجا وجد نوشته ولي گويا أخذ است، «وَ قَدْ أَفْطَرَ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ وَ قَدْ رُفِعَ إِلَى الْإِمَامِ»، وقتي كه رفع به امام بشود، حد يا تعزير كه قابل تعطيل نيست، قهراً اجراء شده، فرض شده است، «ثَلَاثَ مَرَّاتٍ قَالَ فَيُقْتَلُ فِي الثَّالِثَةِ»، قد رفع الي الامام در خود روايت درج شده است. اينجا چيزي البته اهميتي ندارد ولي في الجملة خوب بود كه هم مرحوم آقاي حكيم و هم مرحوم آقاي خوئي روايت را كه نقل ميكنند و تعبير موثقه سماعه ميكنند، بهتر است بگويند صحيحه أبي بصير، چون اين روايت به طريق ابي بصير هم نقل شده است، طبق نظر ما و همين آقايان روايت صحيحه است، «وَ رَوَاهُ الصَّدُوقُ بِإِسْنَادِهِ عَنْ سَمَاعَةَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع وَ رَوَاهُ الشَّيْخُ بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَعْقُوبَ وَ كَذَا الَّذِي قَبْلَهُ وَ رَوَاهُ أَيْضاً بِإِسْنَادِهِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ يُونُسَ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع نَحْوَهُ وَ الَّذِي قَبْلَهُ بِإِسْنَادِهِ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ مِثْلَهُ»[4]، چون اين به دو طريق از امام نقل شده است؛ يكي به طريق ابي بصير و يكي هم به طريق سماعة. اين روايت را مرحوم آقاي حكيم، «و نحوه خبر أبي بصير»[5] تعبير ميكند، اصلاً از اول روايت را به عنوان صحيحه ابي بصير تعبير ميكردند، بهتر از موثقه سماعه است، حالا اين يك نحو تسامح به نظر ميرسد.
توضیح در مورد فرض بحث
بحث اين است كه آيا اين استدلالي كه مرحوم آقاي خوئي ميفرمايد از اين استفاده ميشود كه شرط قتل اين است كه بايد در دو مرتبه تعزير بشود، اين شرطيت از روايت استفاده ميشود يا نه؟ به نظر ميرسد كه از روايت استفاده نميشود، اگر اين در كلام امام بود و سؤال كرده بود و گفته بود كه كسي افطار كرده، امام فرموده بودند كه اگر دو مرتبه نزد حاكم برده باشند، در دفعه سوم بايد كشته بشود، اين دلالت بر شرطيت داشت، ولي اين خصوصيت دو مرتبه بردهاند، راوي در كلام خودش اخذ كرده و ما وقع را نقل كرده است، سه مرتبه اين كار را كرده، در دو مرتبه اول هم نزد حاكم بردهاند و اجراء شده است، اين دلالت نميكند كه اين بردن دخالت دارد، ممكن است اگر سؤال ميكردند كه اجراء هم نشده است، حضرت ميفرمودند بايد قتل بشود، اينكه آن شخص خصوصيتي را اخذ كرده باشد، دلالت نميكند كه اين دخالت دارد، از موضوعي سؤال كرده، امام هم جواب دادهاند بله اين قتل دارد، ممكن است أعم از اين موضوع، قتل داشته باشد و اين خصوصيت هيچ دخالتي نداشته باشد و ايشان اين را براي آن دليل گرفته است. پس، روايت سماعه دليل نيست.
روايت ديگري كه ايشان استدلال كرده، صحيحه بريد است كه ميگويد سه مرتبه افطار كرده و حضرت فرموده كه تعزير ميشود. ميگويد اگر قرار بود براي قتل سه مرتبه كافي باشد، بايد بگويد كشته ميشود، اما اين صحيح گفته كه تعزير ميشود. ممكن است بگوييم كه سه مرتبه براي قتل كافي نيست ولي لازم است، آيا دو مرتبه تعزير شود، ممكن است هيچ تعزيري نشده، او آوردهاند، او را نميشود كشت، اما اگر يك مرتبه تعزير شده باشد، در دفعه سوم بشود كشت، اين را به چه دليل نفي كنيم؟ ايشان اين را خواسته نفي كند، يك روايت ديگر هم دارد كه براي بعد باشد.
«و آخر دعوانا أن الحمد لله رب العالمين»
[1] . «وَ فِي رِوَايَةِ الْمُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فِي رَجُلٍ أَتَى امْرَأَتَهُ وَ هُوَ صَائِمٌ وَ هِيَ صَائِمَةٌ فَقَالَ إِنْ كَانَ اسْتَكْرَهَهَا فَعَلَيْهِ كَفَّارَتَانِ وَ إِنْ كَانَتْ طَاوَعَتْهُ فَعَلَيْهِ كَفَّارَةٌ وَ عَلَيْهَا كَفَّارَةٌ وَ إِنْ كَانَ أَكْرَهَهَا فَعَلَيْهِ ضَرْبُ خَمْسِينَ سَوْطاً نِصْفِ الْحَدِّ وَ إِنْ كَانَتْ طَاوَعَتْهُ ضُرِبَ خَمْسَةً وَ عِشْرِينَ سَوْطاً وَ ضُرِبَتْ خَمْسَةً وَ عِشْرِينَ سَوْطاً». من لا يحضره الفقيه، ج2، ص: 117
[2] . العروة الوثقى (للسيد اليزدي)، ج2، ص: 167
[3] . من لا يحضره الفقيه، ج2، ص: 117
[4] . وسائل الشيعة، ج10، ص: 249
[5] . مستمسك العروة الوثقى، ج8، ص: 194