18. كتاب صوم/سال اول 86/08/26 عدم وجوب قصد رمضانیت در صوم
باسمه تعالي
كتاب صوم/سال اول : شماره 18 تاریخ : 86/08/26
عدم وجوب قصد رمضانیت در صوم
صحت صوم بدون قصد رمضانیت
بحث راجع به اين است كه ميفرمايد ماه رمضان لازم نيست قصد رمضانيّت بشود، بلكه اگر جهلاً عنوان غير رمضان هم مقصود شد و با ماه رمضان مصادف شد، همان كفايت ميكند. بحثهائي مرحوم آقاي خوئي دارد كه اگر در ماه رمضان كسي مسافر بود، روزه از مسافر صحيح نيست، و اگر روزه گرفت، چه حكمي دارد، كه چون اين بحثها بعداً در خود كتاب ميآيد، آنها را براي بعد ميگذاريم، ايشان اينجا جلو انداخته است و شايد بعداً همين بحثها را مطرح كند. حالا فعلاً خود ماه رمضان است و شخص ميخواهد روزه بگيرد، اينجا ميفرمايد كه لازم نيست قصد رمضانيت بكند، البته يك قيدي ميزند و ميفرمايد اگر بداند كه در ماه رمضان روزه ديگري واقع نميشود، اگر در ماه رمضان قصد روزه كرد و قيد رمضانيت تحت قصدش نبود ولي ميدانست كه روزه غير ماه رمضان در ماه رمضان صحيح نيست، اين كافي است، اما اگر جاهل باشد، آن يك بحث ديگري است كه آيا كافي است يا كافي نيست، ميداند ماه رمضان است ولي نميداند كه در ماه رمضان نميشود قصد روزه ديگر كرد، اينجا احتياط كند و قصد روزه ماه رمضان بكند، در عالم به حكم و موضوع ايشان فرموده كه احتياج به قصد ندارد،
کلام مرحوم خویی در این بحث
مرحوم آقاي خوئي اينجا يك بحثي دارد ميفرمايد كه فرقي بين عالم به حكم و جاهل به حكم نيست، البته در وضوح و خفاء ممكن است با هم تفاوت كنند، كسي كه ميداند امروز ماه رمضان است و ميداند در ماه رمضان هم روزه صحيح نيست، اينجا قصد ماه رمضان نميكند و قصد اصل الصوم ميكند، اين روزهاش صحيح است و از ماه رمضان كفايت ميكند، و جائي هم كه ميداند ماه رمضان است ولي نميداند از ماه رمضان صحيح است يا صحيح نيست، آن را هم ميفرمايد با اين متحد الحكم است، منتها البته از نظر وضوح مثل هم نيست. حالا آن فرضي كه ايشان واضح ميداند ميفرمايد كه اگر ميداند ماه رمضان صحيح نيست، قصد روزه كرده و قصد قربت كرده ولي قصد رمضان نكرده، ايشان ميفرمايد صحيح است، براي اينكه اين قصد اشاره اجمالي به خود ماه رمضان بودن هست، كسي كه ميداند روزه غير از ماه رمضان نميشود و قصد قربت هم هست، خود چنين قصدي قصد ماه رمضان است، ارتكازاً اشارت به اين است كه اين را به نيت ماه رمضان ميآورم.
کلام مرحوم یزدی در باب تردید در نیت ومنوی
حالا يك چيزي كه بعد ميآيد ولي چون خيلي از مباحث مرتبط به اين بحث است، يك مقداري الآن بحث ميكنيم كه بي ارتباط به اين فرمايش ايشان نيست، و آن اين است كه مرحوم سيد در اواخر بحث نيت راجع به اينكه در يوم الشك شخص ميخواهد روزه بگيرد، صور مختلف فرض كرده كه دو صورت فرض شده كه تفاوت اين دو صورت خيلي مجمل و مبهم است، با خيلي از افاضل يك وقتي صحبت شد، تفاوت بين اين دو معلوم نشد، ميگويد اگر كسي در يوم الشك روزه گرفت، نميداند فردا ماه رمضان يا شعبان است، اگر روزه فردا را ميگيرد و نميداند ماه رمضان يا شعبان است، روزهاش صحيح است و اگر رمضان باشد، مجزي است. ولي يك مرتبه نميداند و ميگويد اگر ماه رمضان شد، اين روزه رمضان است و اگر شعبان شد، روزه مستحبي شعباني است، بطلان اين را تقويت ميكند. اين سؤال پيش ميآيد كه جزم به اينكه فردا صائم است در هر دو صورت هست، حالا تعبيري كه مرحوم سيد دارد، آن اولي را ترديد در منوي تعبير ميكند و دومي را ترديد در نيت، بگويم فردا را روزه ميگيرم و نميدانم فردا رمضان يا شعبان است، اين ترديد در منوي است، ولي اگر ميگويم ماه رمضان باشد روزه من رمضاني است و اگر شعبان شد شعباني است، اين ترديد در نيت است، ترديد در منوي را صحيح و ترديد در نيت را باطل ميداند. سؤال پيش ميآيد جزم به اينكه فردا را روزه ميگيرد، در هر دو صورت هست، قطعاً در هر دو فرض تصميم دارد فردا را روزه باشد، ترديد در اين هم كه آيا فردا روزه شعباني يا رمضاني است، در هر دو فرض هست، اين چطور در ترديد در منوي صحيح و در ترديد در نيت باطل است؟ يك وقتي يك دكتر متديّني بين دو رساله آقايان مقايسه ميكرد و ميگفت اين دو چه فرقي با هم دارد؟
تحقیق در این مساله
به ذهن ما ميآيد كه دو مطلب با هم خلط شده، بين نيّت و اراده خلط شده است، البته نيت دو اطلاق دارد، نيت گاهي به اراده و تصميم گفته ميشود، نيت قربتي كه قبلاً بحث شده است كه بايد شخص قصد قربت و نيت قربت داشته باشد، معنايش اين است كه بايد تصميم بگيرد براي رضاي حق تعالي و براي امر الهي، اين كار را انجام بدهد، به معناي تصميم است. يك نيت هم به معناي تصميم نيست و به معناي بناگذاري قلب است، انشاء است و تصميم نيست. ميگويد در روز يوم الشك اگر كسي به قصد و نيت ماه رمضان بخواهد روزه بگيرد، باطل و حرام است، به نيت ماه شعبان بخواهد روزه بگيرد، جايز و بلكه مستحب است، اگر نيت به معناي اراده باشد، چيزي كه شك دارد محقق ميشود يا نه، اصلاً اراده متمشي نميشود تا عنوان استحباب و حرمت بيابد، شما نميدانيد كه شب است يا روز است، بگوييد كه من تصميم ميگيرم كه عمل واقع شده، در روز باشد، نميدانيد روز هست يا نيست، چطور اين تصميم را اراده كنيد تا بگوييد يكي از اينها مستحب يا يكي از اينها حرام است؟ انسان موقعي كه شك دارد كه الآن ماه رمضان هست يا نيست، نميتواند اراده ماه رمضانيت كند يعني تصميم بگيرد كه من در روزه ماه رمضان هستم، به اين كار تصميم بگيرد در حالي كه نميداند، و حرمت كه در روايت واقع شده است، حرام، واجب، مستحب، مباح، مكروه، به امور مقدور متعلق ميشود، هيچوقت نميشود گفت اجتماع نقيضين حرام است يا واجب است يا مكروه يا مباح است، چون مقدور شخص نيست، شخصي كه شاك است كه الآن روز يا شب است، نميتواند تصميم بگيرد كه من عمل روز را به قيد روز بودن انجام ميدهم، تصميم نميآيد، و در روايات و كلمات فقهاء كه مستحب و حرام هست، جهتش اين است كه نيت در اينجا به معناي انشاء قلبي و بناگذاري قلبي است و به معناي اراده و تصميم نيست. قصد قربت كه بايد براي خاطر حق تعالي باشد، آن اراده است، شخص بايد تصميم بگيرد كه كار را براي خاطر حق تعالي انجام دهد، ولي زائد بر آن كه حالا ظهر است، عصر است، روزه شعبان است يا رمضان است، اينها بناگذاري و انشاء قلبي است كه و ليكن اين عمل من روزه شعباني و ليكن روزه رمضان. شرح لمعه از كتابهائي است كه الحمد لله تا حالا منسوخ نشده است، آنجا هست كه انسان نمازي كه ميخواند لوجوبه گاهي غايتاً و وصفاً، غايتاً معنايش اين است كه كه امر الهي و امر واجب محرك من شده است، وصفاً چيست؟ بگويد من نماز واجب ميخوانم، توصيف كند و بنا به وجوب اين بگذارد، اين خودش گاهي موضوع احكام قرار ميگيرد و اشكالي هم ندارد، منتها دليل اثباتي ميخواهد كه آيا موضوع قرار گرفته است يا نه. اين را مكرر در اين مباحثه عرض كردهام،
تنظیر از روایات
يك روايتي در درس حج ميخوانديم، مرحوم آقاي داماد هم در مراد روايت به مشكل افتاد كه اين روايت را چه كند، ميگويد كه شخص ميخواهد حج تمتع انجام دهد و در مواقيت محرم به حج افراد شود و وقتي كه مكه رسيد و طواف و سعي انجام داد، به عمره تمتع عدول كند و حجش را حج تمتع قرار بدهد، آن عمره تمتع بشود، اصحاب پيغمبر هم همين كار را كردند. مرحوم آقاي داماد ميفرمود اين چطور ميشود؟ چون تمتع نازل نشده بود، اصحاب پيغمبر قصد حج افراد كردند، به نيت حج افراد، طواف و سعي بجا آوردند، جبرئيل از طرف حق تعالي نازل شد و گفت حق تعالي ميفرمايد كه تو به پيغمبر دستور بده كه اينها همه به تمتع عدول كنند و حجشان تمتع شود، آنجا درست بود، اول حج افراد را نيت كرده بودند و بعد از اينكه حج تمتع نازل شد، به اين فسخش كردند، سؤال اين است كه شخص ميخواهد حج تمتع انجام بدهد، چطور هم نيت يك شيء و هم نيت فسخش را داشته باشد؟ من هم نيت نماز صحيح مقرب حق تعالي داشته باشم و هم در وسطها نيت ابطالش را داشته باشم، اين چطور ميشود كه با هم جمع بشود؟ اينها تضاد دارند. خلاصه، ايشان در معناي روايت ماند كه اين روايت را چكار كنيم.
اين مطلب از همين كه عرض ميكنم، حل ميشود، و آن اين است كه نيت اينجا به معناي اراده نيست، اراده شيء و اراده ابطال با هم جمع نميشود و تضاد دارد، ولي اگر شخصي اراده شيئي كرده و از اول هم بنا دارد و ابطال هم نميكند و مطابق ارادهاش هم انجام ميدهد، از اول تصميم دارد كه عمره تمتع انجام بدهد ولي از نظر قلبي ميگويد اول افراد را انشاء كنيد و بعد يك انشاء بر خلاف كنيد، انشائي بر خلاف آن انشاء اولي اشكالي ندارد، انسان فسخ ميكند و برميگردد، اين از نظر انشائي است. در مسأله صوم مشكوك هم مراد انشاء است يعني شك دارد يا نه، ميگويد شما بخواهيد انشاء كنيد، بگوييد اين روزه من روزه رمضان است، اين كار حرام و باطل است، بگوييد اين روزه من روزه شعبان است، صحيح است. چون دو قسم قابل تصوير شد، بنابراين، آن دو صورتي كه مرحوم سيد فرض كرده، يك مرتبه انسان انشاء واحد دارد، ميگويد فردا من صائم هستم و تصميم هم دارد، شك دارد كه آيا فردا روزه ماه رمضان است يا نه، ولي به حسب انشاء يك انشاء منجز كرده كه من فردا روزهدار باشم، ايشان ميفرمايد كه اشكالي ندارد، چون منشأ انسان امر تعليقي و مردد نيست، عيبي ندارد و صحيح است، مراد مردد است كه اين باشد يا آن باشد ولي منشأ روزه فردا است، ولي در ترديد در نيت، انشاء مردد است، ان كان هذا فليكن رمضان و ان يكن هذا و ليكن رمضان، انشاء مردد است، و از نظر ادله يا اجماعات يا بعضي روايات كه روايات را بعد بحث ميكنيم، گاهي ممكن است بين اين دو صورت فرق گذاشته باشد كه انشاء مردد باشد يا منشأ، من دو احتمال داده باشم و الا به حسب انشاء امر تعليقي نيست، ميگويم فردا من صائم باشم، اين مطلبي است كه مربوط به تفاوت بين آن دو صورت است.
تطبیق توضیحات بر مانحن فیه
همين مطلب را اينجا ميتوانيم بگوييم، بگوييم شخص ميداند كه فردا ماه رمضان است، ميداند كه فردا روزه غير ماه رمضان صحيح نيست، اينجا آيا لازم است منشأ اين باشد كه و ليكن روزه من روزه ماه رمضان، يا اينجا منشأ من صائم باشم و هيچ قيدي هم به منشأ نميزنم، اين كافي است يا كافي نيست؟ در اين صورت قابل تفكيك است، اراده قابل تفكيك نيست ولي انشاء ممكن است عالم باشد فردا ماه رمضان است و روزه غير ماه رمضان هم صحيح نيست، ولي از نظر انشاء، قيد ماه رمضان در اين منشأ خودش نباشد، اين قابل تفكيك است منتها اين را بايد بگوييم صحيح است يا صحيح نيست، قواعد چه چيزي را اقتضاء ميكند، آن بحث ديگري است كه ايشان ميفرمايد اين واضح است و لازمهاش اين است كه همان هم قصد شده باشد، قصد به معناي اراده شده است نه به معناي تعيين چيزي كه در اينجا هست. من در ذهنم هست كه در كلام مرحوم شيخ ديدم، من آن وقت يادداشت نكردم، حالا امشب شايد جاي آن را هم تعيين كنم، مرحوم شيخ دارد كه رمضان است يا غير رمضان است، آن كه اراده ميكند، نيت كند، از اين استفاده ميشود كه اراده و نيت دو چيز است، اگر آن نيت تعيين از مقوله اراده باشد، هر چيزي كه اراده كرده، همان تعيينش هم هست، نميشود اراده ماه رمضان كرده باشم و تعيين ماه رمضان نشده باشد، اگر به معناي انشاء باشد، ميتوانم، تصميم گرفتهام كه روزه ماه رمضان بگيرم ولي انشاء رمضانيت نكردهام، قابل است. اينكه ايشان ميفرمايد آن كه اراده كرده تعيين كند، نيت تعيين داشته باشد، معلوم ميشود تعيين يك شيئي غير از اراده است، تعيين لفظي كه مراد نيست كه به لفظ بياورد ماه رمضان است، اين تعيين قلبي است كه همان انشاء است، اگر انشاء الله اين را پيدا كردم، عرض ميكنم.
روي اين جهت ايشان بفرمايد كه اين واضح است، براي خاطر اينكه اين نيت كرده است، اشاره به نيت است، ملازمهاي ندارد، طبق قواعد بايد بحث كنيم. بعد ايشان ميفرمايد كه هر دو صورت واحده دارد.
(سؤال و پاسخ استاد): آنها بسته به ادله است، ممكن است يك وقت دليلي نداشته باشيم كه انشاء، موضوع حكمي از احكام قرار بگيرد، اما عقلاً اشكالي ندارد كه انشاء منشأ اثر باشد، حالا ممكن است در آنجا ميزان اراده باشد، آن بسته به ادلهاش است. يك وقتي به حسب بعضي از روايات ميخواستيم اين را قائل بشويم و بعد معارض پيدا كرديم و رفع يد كرديم كه در قصد اقامه، اراده تصميم به ده روز لازم نيست، انسان بگويد من ده روز در اينجا ميمانم، در دلش بناگذاري كند، همين كه عوام اشخاص خيال ميكنند موضوع اثر است، به حسب بعضي از روايات كه ظاهرش همين بود، همين را ميخواستيم قائل بشويم، بعد به معارض برخورد كرديم و از اين منصرف شديم كه آنجا موضوع حكم، اراده نيست بلكه موضوع حكم انشاء است.
مرحوم آقاي خوئي ميفرمايد كه اين صورت كه بداند، روشن است، و آن صورتي هم كه نميداند، ماه رمضان بودن و موضوع را ميداند ولي حكم مسأله را نميداند، اين از نظر ادله با آن ميفرمايد حكم واحد را دارد، بعد بياني كه ميكند، من نميفهمم ايشان چه ميخواهد بفرمايد، ايشان يك مطلبي را قائل است كه ما خيال ميكرديم كه نظر ايشان يك چيز ديگري است و ظاهراً مقتضاي مباحث قبلي چيز ديگري است، و آن اين است كه اگر در عبادات عنوان قصدي نباشد، نفس المتعلق كفايت ميكند و لو شخص قصد آن عنوان را نداشته باشد، ولي انطباق واقعي براي آن شيء شد، مصداق واقع ميشود. ايشان قبلاً به قيام و قعود و مشي هم مثال زده بود كه عنوان غير قصدي، انطباق واقعي كافي است، قصد دخالت ندارد. در اينجا كه بحث را شروع ميكند، مثل اينكه قصد عنوان لازم است، بحث را شروع ميكنند كه آيا عنوان ما عنوان رمضانيت است يا عنوان رمضانيت نيست بلكه عنوانش صوم است و ظرفش رمضان است، بحث را در خود عنوان ميبرد، آنجا ايشان همان مطلبي كه مرحوم آقاي داماد ميفرمود كه حسن فعلي و فاعلي كافي است، ذات عمل به قصد قربت آمده باشد، كافي است و لو آن قصد عنوان نشده باشد، چون عنوان غير قصدي است، كافي است، ما از عبارت اينطور فهميده بوديم، ولي اينجا بحث را ميبرد به اينكه خود عنوان كأنه بايد باشد منتها ايشان ميفرمايد در اينجا عنواني كه متعلق امر واقع شده است، نفس الصوم است و صوم رمضان نيست، رمضان ظرف است و موضوع حكم نيست، شما در ماه رمضان روزه بگيريد و اين روزه را هم كه گرفته، نه اينكه روزه رمضان بگيريد، لذا ايشان ميفرمايد كه اگر كسي نميدانسته و خيال ميكرده چيز ديگري هم لازم است، امر صوم به رمضان ساقط است، چون او نگفته كه روزه رمضان بگيريد بلكه گفته بود شما روزه بگيريد، در آن ظرف وظيفه شما روزه گرفتن است، در آن ظرف روزه هم گرفته، كافي است، بحث را روي اين ميبرد. من عبارت را ميخوانم، ايشان ميفرمايد: «ظاهر قوله تعالى «فَمَنْ شَهِدَ مِنْكُمُ الشَّهْرَ فَلْيَصُمْهُ»[1] أي من علم بالشهر يصوم ذلك الشهر، بحيث يكون الشهر ظرفاً للصوم لا قيداً مأخوذاً في العنوان ليلزم تعلّق القصد به»[2] اگر ظرف قرار شد، مأخوذ در عنوان نميشود؟ اين را هم نميفهميم. شما در باب صلات في المسجد در ايام البيض گفتيد قصدي است، قبلاً ايشان فرمود، حالا اگر گفت شما در ماه رمضان بايد روزه بگيريد، لازمهاش اين است كه اين غير قصدي باشد، اگر بحث كنيم كه آيا قصدي يا غير قصدي است، بحث خوبي است، ما ميگوييم غير قصدي است و اين درست است، ولي ايشان ميگويد كه از آيه شريفه استظهار ميشود كه اين ظرف است، حالا كه ظرف شد كأنه قصدي نيست، ممكن است ظرف باشد، ظرف و قيد در اين جهت چه فرقي دارد؟ قصدي بودن از جاهاي ديگر بايد اثبات بشود كه آيا لازم است يا لازم نيست؟ خلاصه، ايشان با اين خواستهاند مطلب را حل كنند كه براي ما مبهم است.
بررسی دلیل در این مساله
پس، بايد به طور كلي اينطور بحث كنيم، اگر عناوين قصدي باشد، دليل ميخواهد كه غير قصدي جاي قصدي بنشيند، كسي كه قصد ماه رمضان نكرده بخواهد ماه رمضان حساب بشود، اين بايد دليل تعبد باشد، حالا آيا با يك اجماعات تمام است يا تمام نيست، اين يك بحثي است كه آيا مسأله اجماعي است. عدهاي ادعاي اجماع كردهاند كه در ماه رمضان قصد ماه رمضانيت لازم نيست، ممكن است بگوييم عنوان قصدي است ولي همين عنوان قصدي را شارع مقدس در بعضي از موارد قبول كرده، منتها اين دليل ميخواهد، اجماع ثابت بشود، متصل به زمان معصوم باشد يا نه، ما ميپذيريم، منتها بحث اين است كه چنين اجماعي در كار هست؟ البته تا جائي كه برخورد كرديم، ميگويند روزه ماه رمضان كافي است، قصد عنوان لازم نيست، ولي گاهي براي اين فروع ادلهاي اقامه كردهاند كه به وسيله آن ادله نميتوانيم كشف كنيم كه اين اجماع متصل به زمان معصوم است، ممكن است روي قواعد خواستهاند بگويند، گفتهاند قصديت امور در اثر اشتراك امور حاصل ميشود، انسان پولي به كسي ميدهد، ممكن است اداء الدين باشد و ممكن است هبه باشد، بايد قصد كند تا ترجيح بلا مرجح نشود. وقتي كه در ماه رمضان غير از يك جور نشود، ديگر احتياج به قصد ندارد، دليل آوردهاند ما نميتوانيم بگوييم، به تعبير مرحوم آقاي بروجردي جزء اصول متلقات است كه يداً بيد رسيده است كه ماه رمضان احتياج به قصد ندارد، بايد مقتضاي ادله را بحث كرد. اين يك چيزي است كه آيا قصدي است يا قصدي نيست كه به نظر ما مقتضاي ادله است كه اگر يك شيئي شك شد كه قصدي است يا غير قصدي شد، شك در جزئيت يا شك در شرطيت است، هم ميشود به اطلاقات تمسك كرد و هم ميشود به ادله برائت كه آقايان تمسك ميكنند، تمسك كرد و بگوييم قصدي نيست.
بحث دیگری در این مقام
يك بحث ديگر اينكه حالا ذاتاً عناوين قصديه نشد، اينكه مرحوم آقاي حكيم ميفرمايد مقتضاي عباديت بايد قصدي باشد، عبادت هست، بايد اين قصد عنوان بشود و نشده است، حالا اينجا به چه جهت كافي باشد؟ اين را ان شاء الله فردا بحث ميكنيم.
«و آخر دعوانا أن الحمد لله رب العالمين»