228. كتاب صوم/سال سوم 88/07/04
باسمه تعالي
كتاب صوم/سال سوم : شماره 228 تاریخ : 88/07/04
بحث در مسئله كفاره جماع با زوجه در ماه مبارک رمضان در حال اكراه و اختيار زوجه يا زوج بود. در اين جلسه، استاد دام ظله، توضيحی درباره عبارت عروه در كفاره در صورت عجز از خصال ثلاث بيان میفرمايند.
بحث به اينجا رسيده بود كه برای افطار عمدی روزه ماه مبارک رمضان به حسب متعارف كفاره هست و كفاره آن تخيير بين عتق رقبه و صوم شهرين متتابعين و اطعام ستين مسكين است، از اينها به خصال ثلاث تعبير میشود، خصال ثلاث در سه قسم كفارات هست ؛ مخيره و مرتبه و كفاره جمع. در چند مورد به نحو تخيير بين اين سه چيز كفاره هست ؛ در ماه مبارک رمضان و نذر و عهد و اعتكاف و در اينكه اگر زن در مصيبت موی خود را قطع كند، كفاره مخيره بين اين سه چيز هست. در بعضی از كفارات، اين سه چيز به نحو ترتيب هست كه اول عتق رقبه و اگر نشد، صيام شهرين متتابعين و اگر نشد، اطعام ستين مسكين است، كفاره قتل خطا و ظهار اينگونه است. و كفاره جمع بين اين خصال ثلاث، كفاره قتل عمد است كه در صورت عدم قصاص، علاوه بر ديه، اين كفاره جمع را نيز دارد، و طبق نظر عدهای و از جمله مرحوم سيد، كفاره افطار به حرام در ماه مبارک رمضان كفاره جمع است.
اينها را كه عرض میكردم، برای توضيح عبارت عروه است كه شراح وارد آن بحث نشدهاند و اين عبارت را توضيح ندادهاند، حالا عبارت عروه را میخوانم و توضيحاتی عرض مینمايم تا بعد ادله آن را مورد بحث و بررسی قرار دهيم.
من عجز عن الخصال الثلاث فی كفارة مثل شهر رمضان تخير بين أن يصوم ثمانية عشر يوماً أو يتصدق بما يطيق، در اينجا فی كفارة مثل شهر رمضان تعبير كرده، از كلمه مثل معلوم میشود كه اختصاص به ماه مبارک رمضان ندارد و مشابه آن نيز همين حكم را دارد، اينجا اين سؤال مطرح میشود كه مراد از تماثل چيست؟ يک احتمال اين است كه مثل آن است كه خصال ثلاث در آن هست، احتمال دوم اين است كه مثل آن است كه احد الخصال هست منتها اعم از اين است كه اين احد به نحو تخيير يا به نحو ترتيب باشد، احتمال سوم، تماثل در بيش از اين مقدار است كه در ماه مبارک رمضان كفاره هست و از خصال نيز هست و به نحو تخيير نيز هست، مثل آن است يعنی آن كه كفاره مخيره دارد كه آن پنج قسمی بود كه عرض كردم. عبارت اجمال دارد و معلوم نيست نظر سيد به چيست و در شرح نيز چيزی ذكر نشده و مرحوم آقای حكيم و مرحوم آقای خوئی در اين باره بحثی نكردهاند، بعد بايد ببينيم از روايت و مدركی كه در اينجا هست، چه استفاده میشود. ايشان میفرمايد اگر كسی از خصال ثلاث عاجز شد و هيچكدام را نتوانست انجام دهد، مخير بين اين است كه يا هيجده روز روزه بگيرد يا هر مقدار از شصت مسكين را كه میتواند صدقه بدهد، و لو عجز أتی بالممكن منهما، قبلاً تخيير بين هيجده روز و تصدق بما أمكن گفته بود، حالا فرض شده كه از هر دو عاجز است، وقتی تصدق اصلاً ممكن نشد، اين سؤال مطرح میشود كه أتی بالممكن منهما يعنی چه؟ در مراد از اين عبارت مرحوم سيد به مشكل افتادهاند.
مرحوم آقای حكيم با تعبير اللهم الا أن يقال معنائی ذكر میكند و میفرمايد اين خلاف ظاهر عبارت است و مدركی نيز ندارد، و آن اين است كه بگوئيم اينكه قبلاً گفته بود تخير بين أن يصوم ثمانية عشر يوماً أو يتصدق بما يطيق، يعنی به شصت مسكين صدقه بدهد اما لازم نيست به هر نفر يک مد بدهد، حالا اگر تصدق به شصت مسكين به هر نفر به بعض المد نيز ممكن نشد، به هر مقدار از اين شصت مسكين هر مقدار ممكن باشد، تصدق دهد.
و مرحوم آقای خوئی نيز معنای ديگری ذكر میكند و میفرمايد در مرحله اول خصال ثلاث است و در مرحله دوم كه بدل آن است، هيجده روز و تصدق بما يطيق، و در مرحله سوم میگويد اگر از اين دو عاجز شد، «الممكن منهما» را انجام دهد، و چون بنابر فرض صدقه ممكن نيست، قهراً «الممکن منهما» به صوم منطبق میشود، هر مقدار از هيجده روز را بتواند روزه بگيرد، و بعد ايشان تصديق میكند كه اين عبارت خوبی نيست.
ولی گمان میكنم كه مراد از عبارت مرحوم سيد اين دو معنائی نيست كه مرحوم آقای حكيم و مرحوم آقای خوئی فرمودهاند، بلكه ظاهراً مراد اين است كه در مرحله اول، خصال ثلاث است و در مرحله دوم، تصدق بما يطيق است كه يعنی عدد شصت بود كه به هر نفر يک مد صدقه بدهد و در اين مرحله عدد را كم كند و به هر مقدار از اين عدد شصت نفر كه ممكن است، به هر نفر يک مد صدقه بدهد، و در مرحله سوم، اگر حتی به يک نفر نيز يک مد نمیتواند صدقه بدهد، به هر مقدار از يک مد كه میتواند، به اين يک نفر صدقه بدهد. ظاهر روايات با اين معنا تطبيق میكند كه تصدق ما امكن، به معنای ما امكن من العدد است و به معنای ما امكن من المد نيست.
ادامه عبارت عروه اين است كه و ان لم يقدر علی شیء منهما استغفر الله و لو مرة بدلاً عن الكفارة، غير از اين اثر استغفار كه آمرزيده شدن گناه در روز قيامت است، اگر اثر وضعی و احكام خاصی برای دادن كفاره هست، بعد از استغفار آن احكام هست، و ان تمكن بعد ذلك منها أتی بها، استقرار بدليت در صورتی است كه تا آخر متمكن نباشد.
«*و آخر دعوانا أن الحمد لله رب العالمين*»