247. كتاب صوم/سال سوم 88/08/03
باسمه تعالي
كتاب صوم/سال سوم : شماره 247 تاریخ : 88/08/03
بحث در مسئله مصرف كفاره اطعام بود. در اين جلسه، استاد دام ظله، ابتدا، مطلبی تكميلی برای مسئله كفايت يا عدم كفايت اشباع در اطعام، و مسئله لزوم پرداخت گندم يا كفايت پرداخت هر نوع خوردنی را بيان میفرمايند، و در نهايت، در مسئله پرداخت كفاره واحده به كمتر از شصت مسكين، فرع اعطاء يا اشباع بيش از سهم يک نفر به فقير چند سر عائله صغار و كبار را مورد بررسی قرار میدهند.
اين مطلب را كه عرض كردم قبل از شهيد اول كسی را نيافتم كه قائل به كفايت اشباع باشد، ديدم در وسيله مرحوم ابن حمزه هست، ايشان از علمای قرن ششم و معاصر مرحوم ابن ادريس است و شايد اندكی قبل از مرحوم ابن ادريس وفات كرده باشد، در وسيله میگويد : «أما الاطعام فلم يخلو اما يحضر المساكين و يطعمهم أو يعطيهم الطعام، و مقدار الاطعام ما يشبع، و ان أطعمهم دون ما يكفيهم، أثم، و ان زاد علی الكفاية فهو بالخيار من استرداد الفاضل و تركه لهم، و ان أعطاهم الطعام لزمه لكل مسكين مدان حال السعة و الاختيار و مد حال الاضطرار»، اين همان اختلافی است كه عرض كردم عدهای مانند مرحوم شيخ قائل به مدان شدهاند، ايشان نيز به همين قائل شده است، اينجا اشباع را و لو به حد مد اعطائی نيست، قائل شده است.
(سؤال و پاسخ استاد دام ظله) : در كتاب الكفارات است، منتها اينها كه ذكر میكند، مبانی كلی است و اختصاص به كفاره خاصی اختصاص ندارد، در كتاب الصوم ندارد.
منتها نظر مختار اين بود كه لفظ بين اعطاء تمليكی و اطعام جامعی خاص ندارد كه هر دو را شامل شود، استعمال لفظ در اكثر از معنای واحد میشود، لذا از رواياتی كه گفته فلان مقدار اطعام كند يا تصدق كند، نمیتوانيم برای غير از مقدار تعيين شده كه مد است، استفاده كنيم و بگوئيم اشباع نيز كافی است. مطلب ديگر اينكه اگر بگويند اطعام به معنای اعطاء شود، يا بگويند صدقه بدهيد كه در بعضی تعبيرات صدقه دادن است، ظاهر اعطاء تمليک است.
عرض شد كه مراد از طعام هر گونه خوراكی است، حد اقل مراد از أطعمهم اعم است، در عروه پانزده حاشيهای، سه نفر از آقايان به اين متن حاشيهای دارند كه قبلاً در جائی به آن برخورد نكردم و جلد كفارات جواهر نيز در اختيار من نبود، مرحوم سيد كه تعبير میكند حنطه يا شعير يا ارز يا خبز كافی است، مرحوم آقای نائينی میفرمايد الاحوط حنطه و تمد و دقيق و خبز بل لا يخلو عن قوة، به احتمال قوی مراد ايشان دقيق و خبز همين حنطه است. مرحوم آقای گلپايگانی نيز عين همين تعبير را دارد منتها لا يخلو عن قوه را ندارد، از ايشان پرسيدم كه اين حاشيه را كه میزديد، چه حاشيههائی را مراجعه میكرديد؟ ايشان میفرمود تا اوائل صلات، حاشيه مرحوم آقای سيد عبد الكريم و مرحوم آقای سيد ابو الحسن و مرحوم آقای نائينی را مراجعه میكردم، ولی بعد كه حاشيه مرحوم آقای بروجردی كه چاپ شد، اين را نيز مراجعه میكردم، به ذهن من میآمد كه ايشان در كتاب الطهاره نيز از مرحوم آقای بروجردی متأثر است، از ايشان پرسيدم و ايشان فرمودند كه بعد دوباره به قسمتهای اول به حاشيه مرحوم آقای بروجردی مراجعه كردم. آقای آل ياسين نيز همان مطلب مرحوم آقای نائينی را با عبارتی ديگر دارد، میگويد حنطه و تمر و فروعات حنطه كه آرد و نان است. از زمان مرحوم شيخ طوسی كسی را نيافتم كه شعير را كافی نداند، لحنی كه در كلمات مانند خلاف و مبسوط هست، اين است كه در مسائل ديگر بين عامه و اماميه اختلاف هست اما اينكه شعير كافی است، مورد اتفاق فريقين است، ولی اين آقايان اين احتياط را دارند و مرحوم آقای نائينی لا يخلو عن قوه نيز دارد.
وجه اين نظر آقايان روشن نيست، احتمال میدهم كه مرحوم آقای نائينی از اين جهت فرموده باشد كه مصباح المنير نوشته : «اهل الحجاز اذا اطلق الطعام يريدون به البر خاصة»، روايت نيز در حجاز صادر شده، در روايات فديه نيز خصوص حنطه آمده، بگوئيم اين روايات طعام ظهور در اين ندارد كه اوسع از حنطه باشد، منتها به دليل اينكه درباره خصوص خرما روايت وارد شده، گفتهاند كه خرما و حنطه كفايت میكند، و به خاطر اينكه فتوا يا نيست يا نادر است، احتياط كردهاند و مرحوم آقای نائينی لا يخلو عن قوه نيز فرموده، مثلاً گفتهاند از مشتقات اينطور فهميده میشود كه اگر گفته شد كه به فقير و شخص محتاج گندم بپردازيد، معمولاً احتياج فقير خوردن است، لذا آرد و نان نيز كافی است.
به نظر میرسد كه علاوه بر اينكه اين فرمايش خلاف مشهور يا خلاف اجماع هست، میتوان گفت كه اولاً، تعبير تصدق عام است و همه خوراكیها مصداق برای تصدق هست و روايات طعام از باب اظهر مصاديق است و آقايان نيز از خصوصيت آن رفع يد كردهاند و گفتهاند آن افضل است. و ثانياً، مرحوم آقای حكيم میفرمايد اگر در طعام معنای خاصی قائل شديم، در اطعام اين معنای خاص نيست و از نظر توسعه و تضييق ملازمهای بين معنای مشتق منه و معنای مشتقات نيست، اطعام اوسع است، و همين كه بين عامه و اماميه در بعضی از فروع مسئله اختلاف هست و درباره اين جهت كفايت شعير اختلافی نيست، میتوان گفت كفايت میكند، آيه قرآن كه میفرمايد «فلينظر الانسان الی طعامه»، بعيد است كه به معنای الی حنطته باشد، احتمال میدهم اين كه مصباح المنير دارد، منافات نداشته باشد، بعد از اينكه در آيات قرآن به معنای حنطه نيست، ممكن است اطلاق اهل حجاز در زمان مصباح المنير به معنای بر باشد اما در زمان نزول وحی و زمان امام صادق عليه السلام اعم باشد. به نظر میرسد كه بايد همان را گفت كه مشهور يا مجمع عليه است كه هر گونه خوردنی كفايت میكند.
مرحوم سيد فرمود كه بايد به شصت مسكين پرداخت شود و كمتر از اين عدد كفايت نمیكند، اما اين كه در بعضی از روايات آمده كه اگر عدد ميسور نبود، شصت مد بين عدد ميسور تقسيم شود، در عروه ذكر نشده است.
«نعم اذا كان للفقير عيال متعددون و لو كانوا اطفالاً صغاراً، يجوز اعطائه بعدد الجميع لكل واحد مداً»، مرحوم سيد میفرمايد گاهی ممكن است به يک نفر بيش از سهم يک نفر اعطاء شود و آن در جائی است كه شخص فقير چند نفر عائله و نان خور داشته باشد. اينجا مطلبی توضيح داده نشده و به وضوح واگذار شده، و آن اين است كه صرف سرپرست بودن مجوز كفايت اين مطلب نيست، قبض سرپرستی كه نسبت به كبار وكالت و نسبت به صغار ولايت داشته باشد، به منزله قبض آنها است، در اين مسئله فرقی بين صغير و كبير نيست، بايد تمليک شصت فقير بشود و بچه نيز فقير است و آن را به وسيله قبض ولی ملک بچه فقير میكند.
منتها مطلبی كه اينجا عنوان نكرده و شراح عنوان میكنند، اين است كه تمليک نيست و اشباع است، حالا اشباع را اينجا قبول نكنيم، بالاخره در باب يمين مطرح است، آن يقينی است و در بعضی موارد قطعی است كه اشباع نيز هست، اشباع كبار اشكالی ندارد، بحث در اشباع صغار است، از بعضی از كتب و روايات استفاده میشود كه هر دو صغير يک نفر حساب میشود، منتها آن روايات در مورد خصوص بحث جاری نيست و به خاطر اينكه در اينجا الغاء خصوصيت و عدم الفصل را نمیتوانيم بگوئيم، دليلی برای اين مطلب در بحث جاری نيست.
مرحوم آقای خوئی اينگونه استدلال میكند كه ماده اطعام از اشباع گرفته شده، در نتيجه در اطعام، اشباع درج شده است. اين را میخواهم عرض كنم كه معمولاً چيزی كه ماده و هيئتی دارد و از آن اخذ میشود، هيئاتی كه میآيد، ماده به نحو حكمت ملاحظه میشود و به نحو علت نيست كه هر جا اين نشد، آن نيز نيست، به ملاحظه سير شدن لغتی جعل میشود اما حكم دائر مدار آن نيست، آقايان میگويند در وجه تسميه اطراد لازم نيست، ايشان با وجه تسميه به نحو علت گرفته است. حالا ايشان قطعاً تعبير میكند، میگويد سير كردن از سير كردن بچه سه ساله قطعاً انصراف دارد، در حالی كه چنين قطعی برای انصراف نيست. معروف است كه پدر حاج ميرزا حسين، حاج ميرزا خليل گاهی راهنمائیهای طبی میكرده، در جنگ ايران و روس، از روسها اسير گرفته بودند و حاج ميرزا خليل با دوست خود در مدرسه دار الشفاء حجره داشته، قحطی بوده و با سختی نانی به دست میآورد و به بچهای رنگ از چهره باخته با زنی روسی برخورد میكند و آن زن میگويد اينها چگونه مسلمانهائی هستند كه اسير میگيرند و گرسنه میگذارند و او آن نان را به آن زن میدهد و دست خالی به حجره بازمی گردد، همانطور كه با گرسنگی در حجره افتاده بود، زنی از خاندان فتحعلی شاه فانوس به دست در پی طبيب وارد حجره میشود و دوست حاج ميرزا خليل به اميد اينكه لقمه نانی به آنها برسد، میگويد اينجا طبيبی هست و حاج ميرزا خليل را معرفی میكند و او با اينكه طبيب نبوده، دستوری میدهد و آن مريض شفا میيابد و از اين طريق به نان و نوائی میرسند، حاج ميرزا خليل بعد از اين واقعه طبيبی بزرگ میشود كه مانند نداشته است، اين اثر همان كار خيری است كه علی رغم احتياج شديد نزديک به مرگ، بچه گرسنهای را سير كرد.
«و آخر دعوانا أن الحمد لله رب العالمين»