الجمعة 30 رَبيع الأوّل 1446 - جمعه ۱۳ مهر ۱۴۰۳


39. كتاب صوم/سال‏ اول 86/09/26

باسمه تعالي

كتاب صوم/سال‏ اول : شماره 39 تاریخ : 86/09/26

در جلسه گذشته، سؤالي مطرح شد كه بايد درباره آن توضيح مختصري بدهم. راجع به اينكه كه اگر از يك امامي به دو گونه نقل شده و در نقلي قيدي دارد و در ديگري ندارد، آيا اين را دو روايت يا يك روايت بشمار آوريم، و ثمره اين دو نظر چيست، كه عرض كردم يكي از ثمرات آن حمل مطلق بر مقيد است، سؤال شد كه چه حمل مطلق بر مقيد بشود يا نشود، بالاخره همان خاص قدر متيقن است، پس، چه فرقي بين اين دو نظر هست؟

در اين سؤال، غفلت بزرگي شده است، به خاطر اينكه فرض كنيد ابن بكير بگويد كه راجع به مسئله‏اي از امام سؤال كردم و امام فرمودند «أعتق رقبه» و شخص ديگري بگويد كه سؤال كردم و امام فرمودند «أعتق رقبه مؤمنه» در اينجا بين اينكه يك روايت يا دو روايت باشد، نتيجتاً متفاوت است. اگر دو روايت باشد حمل مطلق بر مقيد مي‏شود و نتيجه، لزوم آزاد كردن رقبه مؤمنه است. و اگر يك روايت باشد و نمي‏دانيم امام كداميك از دو نقل را فرموده‏اند، از قبيل مسئله شك در شرطيت مي‏شود و نتيجتاً اصل عدم شرطيت جاري مي‏شود و آزاد كردن رقبه غير مؤمنه نيز كفايت مي‏كند. در مسئله جاري نيز بنابر يك روايت بودن، اگر در واقع روايت اين بوده كه سائل، اراده صوم را بعد از فجر فرض كرده، به قاعده اولي كه مي‏گويد داعي قبل از عمل كفايت مي‏كند و اخطار به ذهن هنگام شروع به عمل لازم نيست، اخذ مي‏كنيم، به خاطر اينكه ثابت نيست كه بر خلاف قاعده، فرض روايت اين بوده كه در روز و قبل از ظهر قصد روزه كرده است و حضرت مي‏فرمايند كه تا ظهر فرصت دارد، تا روايت شامل فرض نيت داشتن در شب نشود و دلالت نكند كه اگر در شب هم نيت داشته باشد، دوباره در روز بايد نيت كند. اما بنابر دو روايت بودن، يك مطلب خلاف قاعده اثبات مي‏شود كه اخطار به هنگام شروع عمل معتبر است، و يا اينكه خواب هنگام فجر مانع صحت روزه با نيت قبل از خواب است.

حالا بحث در وجه نظر مشهور و در اين است كه فرصت نهائي نيت روزه ماه مبارك رمضان در صورت اعذاري مانند نسيان نيت قبل از طلوع فجر، ظهر است.

يك وجه اجماع بود كه مرحوم آقاي خوئي فرمود كه اين اجماع معتبر نيست، زيرا اجماع مدركي است و مستند به ادله ديگر قابل مناقشه است.

البته نظر مختار اين است كه در صورتي كه اجماع به زمان معصوم متصل شود، و از سكوت امام معلوم شود كه مورد تأييد معصوم قرار گرفته و تقريري كه حجت است، ثابت شده، گرچه ادله مخدوش هم باشد، بين اجماع مدركي و غير مدركي فرقي نيست و هر دو حجت مي‏باشد. منتها در بسياري از اجماعات مدركي مانند مسائل مستحدثي مثل فروع علم اجمالي، اتصال به زمان معصوم ثابت نمي‏شود. پس، آنچه مرحوم آقاي خوئي فرمود، اشكال استناد مرحوم آقاي حكيم به اجماع نيست.

اشكالي كه به استناد به اجماع هست، اين است كه قبل از مرحوم شيخ كسي يافت نمي‏شود كه اصلاً اين مسئله را عنوان كرده باشد و بين ذوي الاعذار و غير ذوي الاعذار در فرصت نهائي روزه ماه مبارك رمضان تفصيل داده باشد. البته مرحوم شيخ مفيد تعبيري دارد اما در برداشت از اين تعبير اشتباه شده است. مرحوم شيخ مفيد مي‏فرمايد كه قبل از وقت بايد نيت حاصل شود و نمي‏گويد كه در شب بايد نيت شود و وقت نيت را در روزه‏هاي گوناگون و از جمله روزه ماه مبارك رمضان مشخص ننموده است تا گفته شود كه ايشان تفصيل داده يا نداده است.

)سؤال و پاسخ استاد دام ظله( : مي‏گويد بعد از اينكه رفع جهل شده، از همان وقتي كه قبل از ظهر مي‏خواهد روزه بگيرد، بايد نيت كند و اول وقت او آن وقت است و از وقت رفع جهل نمي‏تواند تأخير بياندازد، مرحوم شيخ مفيد نيز متعرض نشده و نمي‏توانيم به ايشان نسبتي بدهيم.

پس، در چنين مسئله‏اي كه قدماء يا عنوان نكرده‏اند و يا بر خلاف تفصيل مورد ادعاي اجماع، فتوا داده‏اند، نمي‏توان گفت كه مسئله به زمان معصوم متصل شده است.

وجه ديگري كه براي تفصيل مشهور اقامه شده، روايات ورود مسافر به وطن قبل از ظهر است كه اگر مفطري انجام نداده باشد، تا ظهر مي‏تواند نيت روزه كند و مجزي و مسقط است. از اين روايات اينطور استفاده كرده‏اند كه در مورد حاضر معذور نيز بالاولويه حكم چنين است، و از موضوع مسافر معذور به موضوع حاضر معذور حكم سرايت داده شده است.

مرحوم آقاي خوئي در پاسخ از استدلال به اين روايات مي‏فرمايد كه موضوع مختلف است و در موضوع مسافر معذور، اصلاً در واقع تكليفي قبل از ورود نبوده و پس از رفع عذر و ورود به وطن، تكليف متوجه به مكلف مي‏گردد، اما در مورد حاضري كه مثلاً از نيت قبل طلوع فجر غفلت كرده است، حتي قبل از رفع عذر و در ابتداي طلوع فجر نيز در واقع تكليف متوجه او بوده است، لذا دو موضوع متفاوت است و نمي‏توان حكم را از يكي به ديگري سرايت داد. نظير صلاة در مورد حاضر و مسافر كه تكليف چهار ركعت براي حاضر و تكليف دو ركعت براي مسافر است كه در صورت غفلت حاضر و خواندن دو ركعت به جاي چهار ركعت، مجزي بودن حكم دو ركعتي مسافر به حاضر سرايت داده نمي‏شود و حكم عذر مسافر بودن به عذر غفلت حاضر سرايت داده نمي‏شود، زيرا ذي ملاك براي مسافر غير از ذي ملاك براي حاضر است، و دو ركعت براي مسافر ذي ملاك است و براي حاضر نيست.

اگر تقريب اولويت و استدلال به روايات ورود مسافر به وطن اين باشد كه مرحوم آقاي خوئي فرمود، اشكال به استدلال به روايات ورود مسافر به وطن متوجه است، اما مستدل در اينجا به گونه‏اي ديگر اولويت را تقريب مي‏كند و نمي‏گويد كه نظير صلات مسافر و حاضر، ملاك بين دو فرد تقسيم شده است، گاهي مفاهيمي مانند اكرام است كه ملاك نسبت به مصاديق آن متفاوت مي‏شود، مصداق اكرام و احترام براي غير ذي عذر اين است كه تمام قد بايستد و براي ذي عذر، وانمود كردن به اراده قيام كفايت مي‏كند، و مانند «بكي أو تباكي» كه در روايات در مورد معصومين عليهم السلام وارد شده است، كه باب نماز مسافر و حاضر از اين قبيل است و به همين جهت، همانگونه كه نماز حاضر و مسافر قضاء شده است، در سفر يا حضر بايد قضاء شود. اما افراد معذور مانند مسافر و مريض و افراد غير معذور در باب صيام از قبيل اينگونه مفاهيم نيست، زيرا اگر مسافر وارد وطن شد و مي‏بايست نيت روزه كند و روزه بگيرد اما به هر دليل روزه نگرفت، به هنگام قضاء نمي‏تواند از همان ساعتي كه وارد وطن شده، نيت روزه كند و بايد از همان ابتداي طلوع فجر نيت كند و بين الحدين روزه بگيرد. گاهي امر به يك شي‏ء خاصي كه مي‏شود، ملاك به غير آن شي‏ء واقع شده و از روي ناچاري به آن شي‏ء امر شده، اگر آن شي‏ء فوت شد، بايد آن شي‏ء اولي را كه ملاك به آن واقع شده، ايجاد كرد، اما اگر از اول دو ملاك بوده، همان را كه فوت شده، بايد ايجاد نمود، نمازي كه بدون سوره واجب بوده و فوت شده، به هنگام قضاء كردن، بايد با سوره قضاء شود و آن شيئي كه ملاك به آن واقع شده، ايجاد گردد. و در مسئله جاري، ملاك به صوم بين الحدين واقع شده و به صوم قدوم مسافر واقع نشده، اما نسبت به قدوم مسافر رخصتاً و تفضلاً از همان زمان قدوم پذيرفته شده است، و در صورتي كه اين صوم تفضلي را انجام نداد، بايد به هنگام قضاء، همان ذي ملاك اول را كه صوم بين الحدين است، انجام دهد. بنابراين، گفته‏اند كه اگر شارع نسبت به مسافري كه مي‏تواند قبل از فجر وارد وطن شود و نمي‏شود، پذيرفته است كه قبل از ظهر روزه بگيرد، به طريق اولي نسبت به اعذاري مانند نسيان و جهل مركب و غفلت شخص حاضر كه نمي‏توانسته اينگونه نباشد و تحت اختيار او نبوده، مورد قبول و پذيرش است و مي‏توان همان حكم مربوط به قدوم مسافر را به چنين اعذاري نسبت به حاضر سرايت داد.

پاسخ به استدلال به روايات قدوم مسافر و سرايت حكم از باب اولويت اين است كه اينكه شارع مقدس به دليل حرج نوعي كه معمولاً در مسافرت بوده و مشكل بوده كه قبل از فجر خود را برسانند، نسبت به مسافر ارفاقي نموده، و با اينكه مقداري از مطلوب را متعمداً ترك كرده، به شكلي ناقص پذيرفته، دليل نمي‏شود كه نسبت به غير مسافر نيز همين ارفاق شده باشد، بايد ديد آيا عرف مي‏تواند الغاء خصوصيت كند؟ در مسئله جاري چنين الغاء خصوصيتي متفاهم نيست، زيرا در مورد مسافر، حرج نوعي بوده و شارع آن را عذر دانسته، و در مسئله جاري حرج نوعي نيست و اعذار شخصي است و دليلي بر ثبوت ارفاق وجود ندارد.

وجه ديگر تفصيل مشهور، روايتي است كه عامه و خاصه آن را نقل كرده‏اند كه روز اول ماه مبارك رمضان بوده و مردم آن را آخر ماه شعبان المعظم مي‏دانستند، و عرب بياباني از راه مي‏رسد و شهادت مي‏دهد كه اول ماه است و پيامبر اكرم صلي الله عليه وآله امر مي‏فرمايد كه مردم روزه بگيرند.

به استدلال به اين روايت اشكالات متعددي شده كه مرسله و عامي است و مورد آن جهل است و به نسيان نمي‏توان تعدي كرد و مضمون آن كه بر اساس شهادت يك عرب بياباني به اول ماه حكم شده، بر خلاف قوانين قضائي است، لذا اين روايت قابل عمل نيست.

ممكن است گفته شود كه فقهاء از قديم به اين روايت استناد كرده‏اند و با اينكه ضعيف است اما ضعيف معمول به است، و اينكه پيامبر اكرم صلي الله عليه وآله بر طبق شهادت آن عرب بياباني حكم كرده، قضيةٌ في واقعه است كه حضرت علم داشته‏اند كه او راست مي‏گويد و در محاكم قضائي نيز اينگونه است كه قاضي مي‏تواند بر طبق علم خود عمل كند.

ولي به نظر مي‏رسد اينكه قدماء عمل كرده‏اند، به اين خاطر بوده كه فقه ما تا زمان شهيد اول فقه مقارن بوده و عامه در مقابل آنها بوده‏اند و چون عامه به اين روايت استدلال كرده بودند، فقهاء ما نيز در كنار ادله ديگر، به عنوان الزام مسلّم در مقابل عامه به اين روايت نيز استناد كرده‏اند و به اين روايت اقتصار نكرده‏اند. اين بين قدماء رسم بوده است كه از رويه الزام مسلم استفاده مي‏نمودند، لذا معلوم نيست از اين جهت به اين روايت استناد كرده‏اند كه مورد قبول آنان بوده است، اين روايت نيز از اين ناحيه اشكال دارد.

وجه ديگر تفصيل مشهور كه قابل ملاحظه است، حديث رفع است كه در جلسه آينده به نقل و بررسي آن مي‏پردازيم.

«و آخر دعوانا أن الحمد لله رب العالمين»