51. كتاب صوم/سال اول 86/11/08
باسمه تعالي
كتاب صوم/سال اول : شماره 51 تاریخ : 86/11/08
در اين مسئله كه آيا با نيت، روزه باطل ميشود، چند قول وجود دارد؛ يكي اينكه، روزه باطل ميشود و فرقي بين نيت قطع و قاطع نيست. و دوم اينكه، در هر دو صورت صحيح است كه كثيري از فقهاء به اين قول قائل شدهاند و برخي به صحت در نيت قطع تصريح دارند و كلمات برخي ديگر مبهم است و معلوم نيست كه شامل نيت قطع نيز ميشود يا نميشود، مثلاً مرحوم شيخ طوسي تصريح دارد كه اگر قصد خروج از صوم و يا قصد اتيان به يكي از مفطرات دارد، در هر دو صورت اگر مرتكب مفطر نشود، صوم صحيح است. و سوم، تفصيل بين نيت و انشاء قطع و خروج از صوم و نيت ارتكاب يكي از مفطرات است كه در نيت قطع قائل به بطلان و در نيت قاطع قائل به صحت شدهاند. و چهارم، تفصيل بين اتيان به مفطر به نحو حالي و نسبت به آينده است كه اين در يك جاي تذكره مرحوم علامه هست ولي در جاي ديگر تذكره خلاف اين مطلب را دارد، عبارت تذكره در حكم به صحت اين است كه: «لو نوى الصوم في رمضان، ثم نوى الخروج منه بعد انعقاده، لم يبطل عند الشيخ و الشافعي في أحد قوليه؛ لانعقاده أوّلا، فلا يبطل بغير المفطر. و في الآخر: يبطل؛ لمضي جزء من النهار بغير نيّة فعلا و قوّة، و لا عمل إلّا بنيّة. لو شك هل يخرج أم لا، لم يخرج؛ لأنّه لا يخرج مع الجزم، فمع الشك أولى، و للشافعية وجهان»[1].
«لو نوي الصوم في رمضان ثم نوي الخروج منه بعد انعقاده لم يبطل عند الشيخ» اينجا به مرحوم شيخ نسبت داده، ولي از ذيل كلام ايشان معلوم ميشود كه مختار كلام ايشان نيز همين است، «لو شك هل يخرج أم لا، لم يخرج لأنه لا يخرج مع الجزم فمع الشك أولي» از اين استفاده ميشود كه عقيده ايشان اين است كه صرف نيت خروج حتي جازماً مبطل صوم نيست. و در جاي ديگر به همين و با يك مطلب اضافي قائل است كه: «قد سبق انه لو نوي الافطار بعد انعقاد الصوم لم يفطر هذا اذا عاد الي نية الصوم و لو لم يعد فالوجه القضاء»[2]، در اين قسمتهاي تذكره حكم به صحت كرده است. در جاي ديگر از تذكره حكم به بطلان كرده و ميفرمايد «لو نوي الافطار بعد عقد نية الصوم و قد مضي جزء من النهار فالأقوي انه يفطر»[3] و بعد ميفرمايد «لو نوي انه سيفطر ساعة اخري فالأقرب انه بخلاف نية الفطر في وقته»[4] ايشان در مسئله 44 و 45 بين اتيان به مفطر به نحو حالي و استقبالي تفصيل قائل شده است، و در صفحات قبل بدون تفصيل حكم به صحت نموده است.
بين قدماء، مشهور صحت است؛ فتواي اخير مرحوم سيد مرتضي، خلاف، مبسوط، سرائر، اصباح مرحوم كيدري، شرايع، معتبر، منتهي، تحرير، تلخيص مرحوم علامه، قواعد مرحوم علامه علي اشكال كه اين هم فتوا است ولي قطعي نيست، غاية المراد شهيد اول قول به صحت است. و از متأخرين، در مجمع الفائده مرحوم محقق اردبيلي، كشف الغطاء، غنائم، جواهر حكم به صحت شده، منتها برخي در قاطع و برخي مانند كشف الغطاء و شايد مجمع الفائده در اعم از قطع و قاطع حكم به صحت شده است. و در مدارك، ذخيره و كفايه مرحوم سبزواري، مفاتيح مرحوم فيض تمايل به صحت شده است. و در حدائق ميگويد دليلي نداريم ولي احتياط مطلوب است كه اقتضاي عدم اكتفا دارد.
در مقابل، مرحوم سيد مرتضي در نظر قبلي خود كه از آن برگشته، مرحوم ابي الصلاح در كافي، مرحوم فخر المحققين در ايضاح و به نقل از شرح ارشاد مرحوم فخر المحققين، دروس، بيان شهيد اول، جامع المقاصد، مسالك قائل به بطلان شدهاند، منتها در مسالك تعبيري دارد كه مانند برخي تعابير سابقين با تعبيرات متأخرين مغاير است، ميگويد اقوي بطلان است ولي صحت لا يخلو من قوة، كأنه آن هم وجه دارد اما وجه قويتر آن اين است. مرحوم آقاي ميرزا رضي كه عالم بزرگي بود ميگفت اگر كسي اين را بگويد او را از شهر بيرون نميكنند و لا يخلو من قوة يعني اينطور نيست كه مستحق تبعيد باشد، و آن هم يك وجهي دارد منتها وجه بهتر اين است كه باطل بدانيم. در ارشاد نيز حكم به بطلان شده و در تذكره هم حكم به بطلان و هم حكم به صحت شده است.
از مجموع اين تعابير ميتوانيم بگوييم كه اشهر اقوال، حكم به صحت است و در عصر حاضر نميتوان اين قول را به مشهور نسبت داد گرچه در زمان مرحوم صاحب مدارك و مرحوم صاحب ذخيره و كفايه و مرحوم صاحب مفاتيح ممكن بوده كه چنين نسبتي داده شود، و شايد بتوان گفت تا آن زمان مشهور قول به صحت است.
(سؤال و پاسخ استاد دام ظله): بسياري عنوان نكردهاند و از ادله آنان استفاده ميشود كه قائل به تفصيل نيستند، گرچه تعبير كردهاند كه افطار را نيت ميكند اما از نحوه استدلال آنها تعميم استفاده ميشود.
راجع به اين مسئله نص خاص صريحي وجود ندارد، ولي بنابر برخي محاسبات خواستهاند از نصوص نيز استفاده كنند، مثلاً در غنائم از نص استفاده نموده است.
حالا به بررسي ادله اقوال مسئله ميپردازيم. مرحوم آقاي خوئي ميفرمايد براي كساني كه قائل به تفصيل بين نيت قطع و قاطع يا بين حالي و استقبالي شدهاند، بين دو مطلب براي آنان خلطي واقع شده است؛ يكي اين است كه آيا اين شخص صائم هست و مفطر نيست، اينجا ممكن است بگوييم اين تفصيل درست است و در انشاء خروج صائم نيست و در صورتي كه انشاء خروج نكرده، صائم است، خروج به وسيله آن عمل حاصل ميشود و قهراً قبل از عمل صحيح است، و چون در حالي خارج شده، صائم نيست و در استقبالي كه هنوز خارج نشده، صائم است. ولي مطلب اين است كه در اينجا به دنبال اين هستيم كه ببينيم چه نيتي به صوم صحيح ضرر ميرساند، آيا اين نيتها با صحت صوم سازگار هست يا نيست، بنابر اين معيار اين نيتها با صحت صوم سازگار نيست.
ولي از هيچيك از كلمات فقهاء استفاده نميشود كه نزاع در صحت يا بطلان صوم است، همه راجع به صحت و بطلان بحث ميكنند و خلطي در اين كلمات وجود ندارد گرچه ممكن است بعضي چيزها منشأ اشتباه شده باشد.
فرمايش مرحوم آقاي خوئي از دو جهت مورد تأمل است؛ يكي اينكه، ايشان ميفرمايد قائلين به تفصيل گفتهاند در صورت قصد قطع شخص صائم نيست و در صرف قصد قاطع صائم است. از اين كلام استفاده ميشود كه ايشان قصد قطع را به جائي منحصر كرده كه منشأ انشاء فعلي باشد و قصد مفطر را به جائي منحصر كرده كه مقصود و منوي آن متأخر باشد، با اينكه هر دو اعم است و هم قصد قطع ممكن است حالي و استقبالي باشد و لازم نيست حتماً منشأ انشاء فعلي باشد، و در قصد مفطر هم ممكن است مقصود آني يا متأخر باشد. البته در قصد قطع شايد تعبير مرحوم ميرزاي قمي موهم اين مطلب باشد كه ميگويد منشأ آن حالي باشد، چون ميگويد كه من الآن خارج ميشوم، ولي با اين حال، شايد اين از باب مثال باشد و ملاك كلي همان باشد كه جواهر دارد كه انشاء خروج باشد يعني در ظرفي كه بايد محفوظ باشد، در يك مقداري از اين ظرف، خود را خارج از صوم فرض ميكند.
و علاوه، خود بيان مرحوم آقاي خوئي براي تفرقه بين قطع و قاطع اقتضا ميكند كه فرقي نداشته باشد، تعبير ايشان اين است : «الكلام يقع تارة في عنوان الصوم المقابل للافطار و اخري في صحة الصوم و فساده، اما الأول أعني أصل الصوم الذي هو عبارة عن الامساك عن نية فالذي ينافيه انما هو نية القطع اذ معه لا يكون صائماً بالفعل لعدم كونه قاصداً للصوم، و اما لو نوي القاطع فهو ممسك فعلاً و لم يرفع اليد عن صومه بوجهه فعنوان الصوم باق الي أن يأتي بمفطر، و من هنا لا يترتب شيء من الكفارات علي النية المحضة ما لم تتعقب باستعمال المفطر خارجاً فان نوي أن يأكل فلا شيء عليه ما لم يأكل لأن الكفارة مترتبة علي عنوان المفطر و ليست النية مفطرة و انما هي نية المفطر لا واقعه»[5]. اشكال اين است كه اگر ميگوييد بايد موضوع كفاره را حساب كنيم، هم در نيت قطع و هم در نيت قاطع كفاره نيست، اگر بگوييد در مقابل كفاره، صائم يعني مفطر نيست، بايد در نيت قطع نيز بگوييم كه اين مفطر نياورده است، اين وجه تفصيلي بين قطع و قاطع نميتواند باشد، چون اين وجه مشترك بين هر دو است.
مرحوم سيد مرتضي به طور مفصل در رساله خود در اين مسئله بحث كرده و در غنائم نيز مفصل بحث شده است. حالا يك مقداري از مطالب كتاب غنائم را عرض ميكنم.
يكي از ادلهاي كه در كتاب غنائم ذكر شده، اين است كه از ادله و روايات اين مقدار را فهميدهايم كه «لَا صِيَامَ لِمَنْ لَا يُبَيِّتُ الصِّيَامَ بِاللَّيْلِ»[6] ، فرض مسئله اين است كه اين شرطي كه در اين روايت در مقام بيان آن بوده، عملي شده، چون در شب نيت صيام كرده منتها بعد منصرف شده و خارجاً نيز مفطري را مرتكب نشده، اينجا شك ميكنيم كه اين روزهاي كه به وسيله نيت صحيحاً شروع شده، آيا بر صحت خود باقي است؟ استصحاب مقتضي صحت است، اين يك دليل كه به اصل عملي تمسك ميكنيم.
دليل ديگر اين است كه در روايات بعد از اينكه صوم محقق شد، چند ناقض صوم ذكر شده كه نيت در ميان آنها ذكر نشده است، پس، به وسيله اطلاق روايات كه در مقام حصر نواقض در امور مذكوره است، استفاده ميكنيم كه به وسيله نيت، صوم باطل نميشود.
در كتاب غنائم يك وجه ديگري در استفاده از روايات هست كه نميدانم كسي قبل از مرحوم ميرزاي قمي متعرض اين شده يا نشده است، ايشان ميفرمايد كه حتماً بايد بگوييم كه به وسيله نيت نقض نميشود، براي خاطر اينكه روايات خود اين امور را ناقض قرار داده، بر فرض كه دلالت بر حصر هم نكند، بحث اين است كه اين امور نميتواند ناقض باشد، چون اگر مثلاً با نسيان اينها را بدون نيت بجا آورد، روزه باطل نيست، و اگر با نيت اين مفطرات را بجا آورد، قبل از اينكه اين عمل را بجا آورد، بنابر اينكه نيت از نواقض است، با نيت باطل شده است، پس چرا در روايات خود اين امور به عنوان نواقض صوم ذكر شده است؟ از همين كه در روايت خود اين امور را ناقض قرار داده، معلوم ميشود كه با نيت قبلاً نقض نشده و اين امور كه محقق شد، صوم نقض ميشود.
بعد هم مؤيداتي ذكر ميكند كه بعضي از آنها در كلام مرحوم سيد مرتضي هست، ميگويد اگر نيت نيز از مبطلات بود، اين يكي از مسائل عام البلوي است، در مختلف نيز كلام مرحوم سيد مرتضي را مفصل نقل ميكند و ميگويد دليل اينكه مفصل بحث كرديم، يكي اقتداء به مرحوم سيد مرتضي، و ديگري محل ابتلاء بودن مسئله است، ميگويد در اين مسئله محل ابتلاء، اگر نيت موجب بطلان بود، بايد اين روشن ميشد و مشهور و اكثريت فقهاء حكم به صحت نميكردند، خود همين اماره براي اين است كه از نظر شرع منعي نيست و الا اگر بود، شارع بيان مينمود و به ما واصل ميشد. و دوم اينكه، مرحوم شيخ فرموده كه اگر كسي مسلمان بود و نيت كرد و بعد مرتد شد و دوباره مسلمان شد، روزه او صحيح است. البته در غنائم عبارت را نقل كرده، ولي در اينكه قائل چه كسي است، كلمه شيخ افتاده و در پاورقي «كذا» نوشته، ولي همان ذكره الشيخ است و اين مطلب مرحوم شيخ است كه در غنائم نقل كرده است. در منتهي نيز ميگويد كه با ارتداد باطل نميشود و شافعي حكم به بطلان كرده است، ميگويد يظهر از كلام منتهي كه مسئله خلافي نيست، شخص مرتد شده و نيت شخص مرتد كلا نيت است، اصلاً مرتد نيت نيز نميكند، اسلام را قبول ندارد تا نيت صوم اسلامي كرده باشد، معذالك حكم بطلان نشده است، كأنه مما لا خلاف فيه است. و سوم اينكه، بين تروك و افعال فرق هست، در حصول افعال نيت معتبر است ولي در تروك با نفس ترك بدون نياز به نيت حاصل ميشود، و چون اجماع در مسئله هست كه بدون نيت صحيح نيست، اينجا ميگوييم كه بايد نيت نيز بشود، در اين اجماع بايد به قدر متقين اكتفا شود و قدر متقين در فرضي است كه اصلاً از اول هم نيت نكند و شامل فرض انصراف از نيت سابق نيست و ترك هم هست، طبق قاعده نياز به نيت ندارد، يكي دو مؤيد ديگر ذكر شده كه آنها چندان مورد بحث نيست.
حالا اين ادله را بررسي ميكنيم. من فكر ميكنم كه اگر در كلمات خلطي شده باشد، از مجموع كلمات يك مطلبي استفاده ميشود كه يكي از شرائط صحت صوم را در نظر گرفتهاند و بر محور آن بحث كردهاند، و آن اين است كه در صوم هم قصد قربت و هم قصد عنوان شرط است كه بايد اين را قصد كند كه موضوع واحدي براي احكام در شرع است، اگر همه اين متروكات را ترك كرد ولي به اين عنوان ترك نكرد، صائم نيست. اگر فقط قصد عنوان شرط بود، فقط همين را ميگفتيم كه مادامي كه انشاء به رفع نكرده، همان انشاء ورود به صوم كفايت ميكند و در بقيه نيز بالارتكاز باقي است، ولي چون عبادت است، قصد قربت شرط است. اين شرط دوم و شرط قصد قربت در استدلالات و كلمات قائلين به صحت مغفول عنه واقع شده است و ميگويند دليل نداريم، ما ميگوييم مركب ارتباطي است و مصلحت به مجموع قائم است و قصد مجموع را هم نكرده، لذا كافي نيست، همين دليل است. گاهي گفتهاند اين هم كافي است، به دليل اينكه روزه شخص خواب در اثناء روز صحيح است، با اينكه اين قصد ادامه پيدا نكرده، پس معلوم ميشود كه قصد قربتي هم كه معتبر است، حدوث آن كفايت ميكند، در قصد قربت نيز بقاء شرط نيست.
ولي اين خلط است، قصد قربت كه در عبادات معتبر است، اين را مكرر مرحوم آقاي داماد عرض مينمود كه آنكه در توصليات شرط ترتب ثواب است، همان شرط سقوط غرض و اجزاء در عبادات است، در توصليات براي سقوط غرض و اجزاء قصد قربت لازم نيست ولي براي ترتب ثواب قصد قربت شرط است. در ثواب و عقاب لازم نيست كه از اول تا آخر، عمل مورد توجه شخص باشد، گاهي اصلاً مقدور شخص نيست و توجه به آن ندارد، به اعتبار همان نيت قبلي مورد ثواب و عقاب قرار ميگيرد، كسي كه خود را از بلندي پرت ميكند، به خاطر همان نيت قبل از پرت شدن عقاب ميشود، در ثواب نيز همينطور است كه قصد روزه ميكند و بعد ميخوابد، اگر از قصد خود عدول نكند، همان براي ترتب ثواب كافي است، اما اگر منصرف شد و كاري به شرع نداشت و بر اساس گفته پزشك امساك كرد، اين توصلي هم شد، ثواب مترتب نميشود، ادامه بحث را در جلسه آينده پي ميگيريم.
«و آخر دعوانا أن الحمد لله رب العالمين»
[1] . تذكرة الفقهاء (ط – الحديثة)، ج6، ص: 12
[2] . تذكرة الفقهاء (ط – الحديثة)، ج6، ص: 38
[3] . تذكرة الفقهاء (ط – الحديثة)، ج6، ص: 81
[4] . تذكرة الفقهاء (ط – الحديثة)، ج6، ص: 82
[5] . المستند في شرح العروة الوثقى، الصوم1، ص: 84
[6] . «وَ قَالَ النَّبِيُّ ص: لَا صِيَامَ لِمَنْ لَا يُبَيِّتُ الصِّيَامَ بِاللَّيْلِ». عوالي اللئالي العزيزية، ج3، ص: 132