گزیده الکلام…؛ حال مردمان بخیل
حال مردمان بخیل
واقعاً حال مردمان مُمسِك، تعجّب آور است؛ شب و روز جمع مىكنند، امّا اصلاً خرج نمىكنند، حتّى براى خودشان هم، به طورى كه شكم هاشان هميشه در عزاست؛ مگر اينكه در خانه ديگران از عزا بيرون بيايد. زن و بچّه اينگونه اشخاص همواره چشم به راه انتظار حضرت ملك الموتاند كه تشريف آورده، روح اين ها را قبض فرموده و آن ها را از اين بدبختى برهاند و يا آرزوى رسم هنود [سرخپوستان] آمريكا را مى كنند كه پدر را زنده به گور نمايند؛ چون مىنويسند هنود آمريكا، رسمشان اين است وقتى يك نفر پير شد و از شكار و سفر و رقص باز ماند و بر اولاد و عشيرهاش، كل شد، او را مىبرند در دشت، چادر كوچكى برايش مىزنند و مقدارى هم آذوقه در آنجا مىگذارند و برمىگردند. خلاصه، زحمت او را از خود رفع نموده، او را به مقدّرات مىسپارند؛ آيا طعمه جانور گردد و يا از بىقوتى، تلف شود و يا دچار بلاى ديگر گردد.
اين معامله، در نزد آن ها عيب نيست؛ چون رسمشان بر اين جارى شده، حتّى خود آن پير نيز از اين پيشامد، وحشت نمىكند؛ چون خود نيز با پدر پيرش، همين معامله را كرده؛ امّا در نزد ديگر ملل عالم، اين كار، در نهايت زشتى است؛ چون خوبى و زشتى هر چيز در نزد هر ملّت، بسته به مرسوم بودن و نبودن آن است؛ مثلاً در آمريكاى جنوبى، قبايل وحشى[ای] هستند كه جسد ميّت را در ديگ گذاشته، به زير آن آتش مىزنند. تمام كسان ميّت هم بايد حضور داشته باشند. وقتى كه گوشت آن پخت، بعد از گريه و اظهار تأسّف، آن را بيرون آورده، قسمت كرده، مىخورند. استخوان هاى آن هم به وارث مىرسد. ورثه هم بايد استخوان ها را كوبيده، نرم كرده، داخل شراب نموده، به اهل قبيله بخوراند. اين عمل در نزد آن ها، احترام مرده [و] تشريف واردين است؛ ولى در نزد ملل ديگر، زشت و نفرتآور است.
و هم چنين، در ازدواج نيز هر ملّت، رسمى دارد. در اروپا، پسر و دختر، مدّتى با هم مىباشند و اخلاق يكديگر را مىسنجند؛ آن گاه، عقد زناشويى جارى مىنمايند، و امّا در چين مرسوم نيست كه آن ها يكديگر را ببينند جز شب زفاف. ولكن [در] اسلام، قانون متوسّط بين اين دو رسم است، نه به آن گشادى است كه در خلوت و جلوت، با هم باشند كه مبادا معامله خلاف عفّت در بين آن ها واقع بشود، و نه به اين تنگى است كه اصلاً تا شب زفاف يكديگر را نبينند؛ بلكه به مرد اجازه ديدن زن را داده تا در معامله، مغبون نباشد.