موضوع:
مؤنة مستثنی
(كتاب الخمس، باب “ما يجب فيه الخمس”،
السابع : ما يفضل عن مؤنة سنته و مؤنة عياله
)
خلاصه اين جلسه و جلسات قبل
در جلسه پيش بحث در مراد از كلمه مؤنة مستثني بود، مشهور قائل به مؤنه سنة هستند و يكي از ادله بر اين مدعا كه اجماع منقول بود را مورد نقد و بررسي قرار داديم در اين جلسه، دليل ديگر نظر مشهور كه روايات مسئله است را مورد بررسي قرار خواهيم داد.
روايات مسئله
مجموعاً در كتب روائي 11 روايت در اين مسئله موجود است كه شايد اين 11 روايت به 8 روايت برگردد:
روايت اول: (روايت ابن ابي نصر)
«مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ عِدَّةٍ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ أَبِي نَصْرٍ قَالَ: كَتَبْتُ إِلَى أَبِي جَعْفَرٍ ع الْخُمُسُ- أُخْرِجُهُ قَبْلَ الْمَئُونَةِ أَوْ بَعْدَ الْمَئُونَةِ- فَكَتَبَ بَعْدَ الْمَئُونَةِ». [1]
در اين روايت خيلي روشن نيست كه منظور، مؤنة تحصيل ربح است يا مؤنة سنة و شخصي است كه بعداً در اين مورد بحث خواهيم كرد.
روايت دوم (روايت ابن شجاع نيشابوري)
سعد بن عبد الله عن احمد بن محمد عن علي بن مهزيار عن علي بن محمد بن شجاع النيسابوري أَنَّهُ سَأَلَ أَبَا الْحَسَنِ الثَّالِثَ ع عَنْ رَجُلٍ أَصَابَ مِنْ ضَيْعَتِهِ- مِنَ الْحِنْطَةِ مِائَةَ كُرِّ… وَ هَلْ يَجِبُ لِأَصْحَابِهِ مِنْ ذَلِكَ عَلَيْهِ شَيْءٌ- فَوَقَّعَ ع لِي مِنْهُ الْخُمُسُ مِمَّا يَفْضُلُ مِنْ مَئُونَتِه»ِ. [2]
توضيح متن روايت
از طرف دولت عشر زكوة را ميگرفتهاند، عشر اين حنطة را هم گرفته بودند و از طرفي مؤنة بهره برداري از مزرعه (مثل تعمير و نگهداري، خرج كارگر و امثال اينها) هم بوده است كه مجموعاً 40 كر [3] شده است، از صد كر كم شده و نهايتاً 60 كر براي او باقي مانده است به حضرت هادي(ع) عرض ميكند چه چيزي از اين مقدار سهم شما است «هَلْ يَجِبُ لِأَصْحَابِهِ مِنْ ذَلِكَ عَلَيْهِ شَيْءٌ؟».
ضمير «لاصحابه»، ممكن است به عشر برگردد، يعني اصحاب و مستحقين عشر و معنا چنين ميشود كه “آيا قبول نيست آن كه به سلطان داده شده” و بايد از اين حنطه به اصحاب العشر سهمي داد يا خير؟
و ممكن است ضمير به رجل برگردد يعني اصحاب الرجل، يكي از چيزهايي كه در روايات در آن تأكيد شده البته نه بصورت الزامي، اين است كه اگر كسي سر خرمن آمد يك حق الحصادي به او بدهند. در اينجا سائل سؤال ميكند كه آيا به اصحاب اين مرد هم كه با او ملازم و همراه هستند بايد يك چيزي داد يا نه؟ حضرت در جواب فرمودهاند، خمس از فاضل مؤنة است در نتيجه دوازده كر كه خمس 60 كر است كافي است.
از اين روايت استفاده ميشود كه آن كه به سلطان داده حساب است (همچنان كه در روايات ديگر هم اينگونه است) و حق الحصاد هم الزام ندارد و اگر هم داده شود، جزء مؤنة حساب ميشود و مابقي بايد تخميس شود.
بررسی سند روايت
اين روايت از نظر سندي بحث معتنابهي دارد و بين دو نسخه تهذيب و استبصار اختلاف است در نسخ تهذيب مخصوصاً نسخه صحيح [4] تهذيب كه ما با آن مقابله كرديم، بدون اختلاف “محمد بن علي بن شجاع” وجود دارد. از سوي ديگر، در نسخه معتبر [5] استبصار و همچنين در نسخه ديگري كه بسياري از محدثين مهم با نسخه اصلي مقابله و تصحيح كردهاند (و در سرتاسر آن حاشيه زدهاند، ولي هيچ حاشيهاي در اينجا نزدهاند) و نيز در جامع الرواة هم كه از استبصار نقل ميكند در همه، “علي بن محمد بن شجاع” است. صاحب وسائل بعنوان كلام شيخ نقل ميكند علي بن محمد بن شجاع و في نسخة محمد بن علي [6] و نميگويد اين في نسخة كدام نسخه شيخ است كه علي القاعده منظورش همان نسخه تهذيب است. مجموعاً مطمئن ميشويم كه بين دو نسخه تهذيب و استبصار اختلاف است حال كداميك صحيحتر است؟ ممكن است براي انسان، ظن حاصل شود كه نسخه استبصار صحيحتر است، چون استبصار بعد از تهذيب نوشته شده است و به علاوه، تهذيب را نسخه برداري فوري ميكردهاند و شيخ فرصت تصحيح آن را نداشته است در نتيجه نسخ آن خيلي مختلف است پس نسخه استبصار اصح است.
تحقيق در تصحيح اختلاف دو نسخه
با فحصي كه در روايات كرديم، شخصي بنام محمد بن علي بن شجاع كه احتمال بدهيم اين روايت از او است برخورد نكرديم.
الف) تحقيق در مورد “محمد بن علي شجاعي” در اسناد روايات
محمد بن علي شجاعي هست (كه احتمالاً علي بن شجاع بوده و به اعتبار جدش به شجاعي ملقب شده است) وي غيبت نعماني را در سنه 342 روايت ميكند، [7] نجاشي كه ولادتش 372 است ميفرمايد: [8]
من ديدم كه غيبت نعماني را اشخاص به همين محمد بن علي شجاعي قرائت ميكنند [9] .
غيبت شيخ طوسي در دو جا از همين فرد نقل حديث كرده است. [10]
لكن انسان مطمئن ميشود اين شخص فرد مذكور در روايت مورد بحث نيست چون او از شاگردان نعماني است و نجاشي اواخر قرن چهارم ميديده كه اشخاص پيش او اين كتاب را ميخوانند پس طبعاً اين شخص بايد تا اواخر قرن چهارم زنده باشد و اين روايت كه از حضرت هادي(ع) منقول است، اقلاً يك قرن جلوتر بوده است [11] .
ب) تحقيق در مورد “علي بن محمد بن شجاع”
در روايات بغير از نسخه استبصار در 22 جا، “علي بن محمد بن شجاع” با اختلافات جزئي موجود است:
الف) در 8 جا بنام علي بن محمد بن شجاع است (پنج جا در كتب صدوق، [12] يكي در تفسير عياشي، [13] يكي در فلاح السائل [14] و يكي در رجال كشي [15] ).
ب) در 2 جا بنام علي بن شجاع است كه همان علي بن محمد بن شجاع ميباشد چون يكي از چيزهاي خيلي رائج، تلخيص در انساب است [16] كه بسيار رائج بوده است و اين مطلب سماعي نيست بلكه قياسي است. در دو جا علي بن شجاع آمده:
1) يكي در رجال كشي رقم 1036 [17] (چاپ دانشگاه كه اصح از چاپ قديمي آن است)، راوي و مروي عنه از هر دو يكي است چون كسي كه از علي بن محمد بن شجاع زياد نقل روايت كرده است، جعفر بن احمد بن ايوب سمرقندي است (از 22 روايت يازده مورد را همين فرد از نيشابوري نقل كرده است) و مروي عنه او هم كه متعدداً از او نقل روايتت كرده است، محمد بن حسين بن ابي الخطاب كوفي است [18] كه اين شاهد بر آن است كه علي بن شجاع همان علي بن محمد بن شجاع است.
2) و يكي هم در رجال شيخ، [19] از اصحاب حضرت هادي(ع) علي بن شجاع نيشابوري را ذكر كرده است.
ج) در يكجا هم “ابن شجاع” تلخيصاً تعبير شده است و آن در شواهد التنزيل [20] حاكم حسكاني در تفسير آيه ﴿ وَ آتَيْنٰاهُمْ مُلْكاً عَظِيماً ﴾ [21] سوره نساء روايتي همين جعفر بن احمد (سمرقندي) از ابن شجاع از محمد بن الحسين روايت ميكند.
د) در بقيه موارد “الشجاعي” است كه راوري و مروي عنه همان دو فرد مذكور هستند كه تنها در رجال كشي دوازده مورد با اين نام وجود دارد.
نكاتي در مورد تصحيف نسخ موجود رجال شيخ و كشي
1ـ در رجال شيخ در ترجمه طاهر بن عيسي وراق كه اهل كش بوده است ميگويد: روي عن جعفر بن احمد عن الشجاعي عن محمد بن الحسين بن ابي الخطاب (در رجال كشي هم نوعاً همين طريق است طاهر بن عيسي عن جعفر احمد…) منتهي در بعضي از نسخ رجال شيخ تحريف شده و بجاي شجاعي، خزاعي دارد و كلمه عن هم حذف شده است (جعفر بن احمد الخزاعي) دارد كه تصحيف فوق تصحيف است و الصحيح ما ذكرناه.
2ـ در سه جاي رجال كشي چاپ دانشگاه غلط دارد چون (از روي نسخه غلط نوشته شده است).
يكي محمد بن الحسين ميباشد كه حسن ذكر شده است، يكي عبارت شماره 299 جعفر بن احمد الشجاعي عن محمد بن الحسين ميباشد كه كلمه عن سقط شده است. [22]
و سومي هم رقم 766 “طاهر ابن عيسي قال حدثني الشجاعي” كه در همه جا طاهر ابن عيسي بوسيله جعفر ابن احمد از شجاعي نقل ميكند كه اينجا ساقط شده است. [23]
بحثي پيرامون وثاقت علي بن محمد بن شجاع و روايت مورد بحث
نتيجتاً، علي بن محمد بن شجاع نيشابوري در 23 مورد با اختلافاتي كه در تعبير بود، وجود دارد منتهي وي در كتب رجالي توثيق نشده است ولي به نظر ما بايد ثقه باشد چون: اولاً: جعفر بن احمد بن ايوب سمرقندي متكلم معتبري است و از آن اكثار روايت دارد [24] (يازده روايت را كشي نقل كرده است).
نجاشي در مورد جعفر بن احمد سمرقندي دارد:
«صحيح الحديث و المذهب».
[25] [26]بنظر ما اگر در مورد كسي اين تعبير را بكنند، علاوه بر توثيق وي ميرساند كه معتبرات را نقل ميكند و راوي از افراد معتبر است، حالا جعفر بن احمد سمرقندي از شيخ خود كه همين شجاعي است اكثار روايت دارد و از اين تعبير نجاشي در مورد سمرقندي معلوم ميشود كه ابن شجاع مورد اعتماد و معتبر بوده است. و اصولاً اگر كسي از شيخ خودش نقل حديث كند، اصل اولي معتبر بودن آن است.
ثانياً: عياشي كه از علماء بسيار درجه اول عالم تشيع است در كمال الدين 3 روايت از همين شجاعي نقل كرده است.
ثالثاً: علي بن مهزيار كه از اجلاء طائفه است، اين روايت را ضبط كرده است.
نتيجه: نهايتاً اجلاء از وي روايت نقل كردهاند و بنظر ميرسد كه وي ثقه و روايت، روايت معتمد ميباشد.
روايت سوم: (روايت يزيد)
عدة من اصحابنا، عن احمد بن محمد بن عيسي عن يزيد قَالَ: كَتَبْتُ جُعِلْتُ لَكَ الْفِدَاءَ تُعَلِّمُنِي- مَا الْفَائِدَةُ وَ مَا حَدُّهَا- رَأْيَكَ أَبْقَاكَ اللَّهُ أَنْ تَمُنَّ عَلَيَّ…». [27]
ما استظهار كرديم كه مراد از يزيد، يزيد بن اسحاق شعر است [28] كه از اصحاب حضرت صادق(ع) است و از حضرت رضا(ع) هم احياناً نقل روايت ميكند و احتمالاً اين روايت حضرت رضا(ع) ميباشد.
روايت چهارم (روايت علي بن مهزيار)
علي بن مهزيار قال: قال لي ابو علي بن قُلْتُ لَهُ أَمَرْتَنِي بِالْقِيَامِ بِأَمْرِكَ وَ أَخْذِ حَقِّكَ- فَأَعْلَمْتُ مَوَالِيَكَ بِذَلِكَ فَقَالَ لِي بَعْضُهُمْ… فَقَالَ إِذَا أَمْكَنَهُمْ بَعْدَ مَئُونَتِهِمْ». [29]
كه اين بعد مؤنتهم، يعني مؤنة اشخاص نه مؤنة مال.
روايت پنجم (حديث ابوبصير)
مُحَمَّدُ بْنُ إِدْرِيسَ فِي آخِرِ السَّرَائِرِ نَقْلًا مِنْ كِتَابِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ هِلَالٍ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ أَبَانِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: كَتَبْتُ إِلَيْهِ فِي الرَّجُلِ يُهْدِي إِلَيْهِ مَوْلَاهُ- وَ الْمُنْقَطِعُ إِلَيْهِ- هَدِيَّةً…». [30]
روايت را ما معتبر دانستيم و لو احمد بن هلال در سندش ميباشد.
روايت ششم (حديث طولاني علي بن مهزيار)
عن محمد بن الحسن الصفار عن احمد بن محمد و عبداللَّه بن محمد جميعاً عن علي بن مهزيار قَالَ كَتَبَ إِلَيْهِ أَبُو جَعْفَرٍ ع وَ قَرَأْتُ أَنَا كِتَابَهُ إِلَيْهِ فِي طَرِيقِ مَكَّةَ قَالَ: إِنَّ الَّذِي أَوْجَبْتُ… مَنْ كَانَتْ ضَيْعَتُهُ لَا تَقُومُ بِمَئُونَتِهِ- فَلَيْسَ عَلَيْهِ نِصْفُ سُدُسٍ وَ لَا غَيْرُ ذَلِكَ». [31]